گنجور

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۵ - فتح ورشو

 

قیصر گرفت خطهٔ ورشو را

درهم شکست حشمت اسلو را

جیش تزار را یرشش بگسیخت

چون داس باغبان علف خو را

دیری نمانده کز یورشی دیگر

[...]

۳۵ بیت
ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۱ - پیام به انگلستان

 

یک‌ره از ری سوی لندن گذر ای پیک شمال

بر ازین شهر بدان شهر یکی صورت حال

بحر اخضر چو فرو ربزد در تنگه مانش

تنگهٔ مانش چو پیوندد با بحر شمال

کشوری بینی پر مردمی و حشمت و فر

[...]

۳۵ بیت
ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۵ - آرمان شاعر

 

برخیزم و زندگی ز سر گیرم

وین رنج دل از میانه برگیرم

باران شوم و به کوه و در بارم

اخگر شوم و به خشک و تر گیرم

یک ره سوی کشت نیشکر پویم

[...]

۳۵ بیت
ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۰۳ - تجرید و منقبت

 

دل ز دل بردار اگر بایست دلبر داشتن

دل به دلبر کی رسد جز دل ز دل برداشتن

دلبر و دل داشتن نبود طریق عاشقان

یا دم از دل داشتن زن یا ز دلبر داشتن

عشق‌ را شهوت چو رهبر گشت عشقی کافر است

[...]

۳۵ بیت
ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۴۹ - شاعری در زندان

 

آنچه در دورهٔ ناصری

مرد و زن کشته شد سرسری

آن به عنوان لامذهبی

این به عنوان بابیگری

آن به عنوان جمهوریت

[...]

۳۵ بیت
ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۱۴ - گفت‌وگوی دو شاه

 

فرانسوا : چه می کنی‌، به چه کاری‌، امانوئل‌، پسرم‌؟

امانوئل : بودورکه وارده عزیزم فرانسوا، پدرم‌!

فرانسوا : تو نور چشم منی خیره‌چشمیت از چیست‌؟

امانوئل : تو قبله گاه منی‌، گو شکایتت ازکیست‌؟

فرانسوا : شکایتم زشما نور چشم‌های دورو!

[...]

۳۵ بیت
ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۳۰ - سی لحن موسیقی

 

شنیدم باربد در بزم خسرو

به هر نوبت سرودی نغمه‌ای نو

سرودی نغمه با چنگ دلاویز 

وزان خوش داشتی اوقات پرویز

شمار جمله الحانی که پیوست

[...]

۳۵ بیت
ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۶۵ - فرشتهٔ عشق

 

«‌اربس‌» اندر افسانهٔ باستان

به افرشتهٔ عشق شد داستان

چوگل‌روی‌و چون‌شاخهٔ گل‌برش

کمانی و تیری به چنگ اندرش

شبی بود طوفنده و پر درخش

[...]

۳۵ بیت
ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۱۳ - تغییر زندان

 

نمرهٔ دو بُوَد چو نمرهٔ یَک

لیک لختی از آن فراخترک

نیست دیوار او سیه چو زغال

تیغه‌ای بین محبس است و مبال

هست بر سقف او یکی روزن

[...]

۳۵ بیت
ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۱۵ - داستان شبی از شب های جوانی

 

در جوانی چنان که می‌دانی

بزم‌ها داشتم به پنهانی

پیشم آمد شبی بلایه زنی

نه زنی‌، آفتاب انجمنی

چه زنی بوستان زیبایی

[...]

۳۵ بیت
ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۳۶ - جعل‌ نامه و گرفتار ساختن مرد بیگناه

 

نامه‌ای ساخت پس به خط رفیق

به‌ سوی خویش کای رفیق شفیق

دلم از نوکری به تنگ آمد

شیشهٔ طاقتم به سنگ آمد

خلق یکسر فقیر و درویشند

[...]

۳۵ بیت
ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۵۵ - حکایت کسی که با پلنگ دوستی کرد و موشان را بیازرد

 

گرگ خوبی ز پردلان گروه

با پلنگی رفیق شد در کوه

شده ز اخلاص‌، یارغار پلنگ

خورشش بودی از شکار پلنگ

بهر مخدوم خود به پنهانی

[...]

۳۵ بیت
ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۷۳ - شرح ملاقات آیرم رئیس شهربانی

 

در «‌اوین‌» داشتم گلستانی

باغ و آب و درخت و ایوانی

پر ز سیب و گلابی و شفرنگ

آب جاری در او روان ده سنگ

صاف و هموار ساخته راهش

[...]

۳۵ بیت
ملک‌الشعرا بهار