گنجور

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۴۶ - منقبت سیدالشهداء (‌ع‌)

 

«‌دل آن ترک نه اندر خور سیمین‌بر اوست

سخن او نه ز جنس‌ لب چون‌ شکر اوست‌»

بینی آن‌ زلف که‌ سیسنبر و سوسن‌، بر اوست

دل من فتنه بر آن سوسن و سیسنبر اوست

چون فروپیچد و برتابد و بربندد

[...]

۳۰ بیت
ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۵۲ - ضیمران

 

ضیمرانی در بن بید معلق جا گرفت

پنجهٔ نازک به خاک افشرد و کم کم پا گرفت

سایهٔ بید معلق هر طرف پیرامنش

پرده پیش پرتو مهر جهان‌آرا گرفت

شاخ نیلوفر چو کرمی سر ز جا برکرد و گفت

[...]

۳۰ بیت
ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۷۸ - ای هوار محمد!

 

دارد سرهنگ شهریار محمد

لطف به‌ من‌، چون ‌به ‌یار غار محمد

ما و محمد دو دوستار قدیمیم

کی رود از یاد دوستار، محمد

آرد جان و نثار شاه نماید

[...]

۳۰ بیت
ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۹۰ - کیک نامه

 

چون اختران پلاس سیه بر سر آورند

کبکان به غارت تن من لشکرآورند

دودو و سه سه ده‌تاده‌تا وبیست بیست

چون اشتران که روی به آبشخورآورند

آوخ چه دردهاکه مرا در دل افکنند

[...]

۳۰ بیت
ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۳۸ - سکوت شب

 

آشفت روز بر من، از این رنج جان گزای

بخشای بر من ای شبِ آرام ِدیرپای !

ای لکهٔ سپید ، زمغرب ، برو ،برو

وی کله سیاه ز مشرق برآ ، برآ ی

ای عصر، زرد خیمهٔ تزویر برفکن

[...]

۳۰ بیت
ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۶۴ - رفیق بد

 

به روزی مبارک ز ماه صیام

به‌خود، خوردن روزه کردم حرام

سحر خوردم و خفت بعد از نماز

بپا خاست پایان روز دراز

شدم تا به مسجد نمازی کنم

[...]

۳۰ بیت
ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۷۰ - شاه حریص ترجمهٔ یکی از قطعات فرانسه

 

پی چیست این ساز و برگ نبرد؟

هم این کشتی وییل جنگی و مرد

به‌«‌پیروس» گفت این‌، یکی هوشیار

که همراز او بود و آموزگار

سوی روم خواهم شدن‌، گفت شاه

[...]

۳۰ بیت
ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مسمطات » در مدح امیرمؤمنان (‌ع‌)

 

ای نگار روحانی‌، خیز و پرده بالا زن

در سوادق لاهوت کوس لا و الا زن

در ترانهٔ معنی دم ز سر مولا زن

وانگه از غدیر خم بادهٔ تولا زن

تا ز خود شوی بیرون زین شراب روحانی

[...]

۳۰ بیت
ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مسمطات » پند سعدی

 

پادشاها ز ستبداد چه داری مقصود

که از این کار جز ادبار نگردد مشهود

جودکن در ره مشروطه که گردی مسجود

«‌شرف مرد به ‌جود است و کرامت به‌ سجود»

«‌هر که این هر دو ندارد عدمش به ز وجود»

[...]

۳۰ بیت
ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » ترکیبات » خویش را احیا کنید

 

ای سفیهان بهرِ خود هم اندکی غوغا کنید

حال خود را دیده‌، واغوثا و واویلا کنید

کیسه‌های خالی خود را دهید آخر تکان

پس تکانی خورده دزدِ خویش را پیدا کنید

تا به کی با این لباسِ ژنده می‌ریزید اشک

[...]

۳۰ بیت
ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » ترکیبات » شب زمستان

 

شب شد و باد خنک از جانب شمران وزید

ابر، فرش برف‌ریزه بر سر یخ گسترید

لشگر تاریکی و سرما به شهر اندر دوید

در عزاگاه یتیمان‌، پردهٔ ماتم کشید

خاک‌، یخ بست و عزاکردند سر

[...]

۳۰ بیت
ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۶ - صف زندان نمرهٔ دو

 

پس ره نمرهٔ دو پیمودم

زان که خود راه را بلد بودم

ایستادم به پیش آن درگاه

چه دری‌، لا اله الا الله‌!

دخمه‌ای تنگ و سوبه‌سوی ‌و نمور

[...]

۳۰ بیت
ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » منظومه‌ها » کارنامهٔ زندان » بخش ۸۷ - شعور پنهان و شعور آشکار

 

دو شعور است در نهاد بشر

آن غریزی و این به علم و خبر

آن نهانست و این دگر پیدا

و آن نهانی بود به امر خدا

آن شعوری که از برون در است

[...]

۳۰ بیت
ملک‌الشعرا بهار