ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۳۶ - تهران آفتی است
ای عجب این خلق را هر دم دگرسان حالتی است
گاه زیبا، گاه زشت، الحق که انسان آیتی است
اندرین کشور تبه گشت آسمانی گوهرم
لعل را کی در دل کوه بدخشان قیمتی است
وعدهٔ باغ وگلستانم مده کاز فرط یاس
[...]
ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۴ - گلۀ دوستانه
تَمُرتاشا ز بیمهریت زارم
زچونتودوستازخودشرمسارم
فرامش کردهای جاناکه عمریست
تو را از جان و از دل دوستارم
حضور شه ز یاران غافلت کرد
[...]
ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۱۹۲ - دین و دولت
مژده که بگرفت جای از بر تخت کیان
شاه جهان پهلوی میر جهان پهلوان
نابغهٔ راستین، قائد ایران زمین
پادشه بیقرین، خسرو صاحبقران
شیردل و پیلتن، یکهسوار وطن
[...]
ملکالشعرا بهار » قصاید » شمارهٔ ۲۴۸ - گیهان اعظم
با مه نو زهره تابان شد ز چرخ چنبری
چون نگین دانی جدا از حلقهٔ انگشتری
راست چون نیلوفر بشکفته بر سطح غدیر
سر زدند انجم ز سطح گنبد نیلوفری
گفتی از بنگه برون جستند ربالنوعها
[...]
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۱۲ - بنای تختجمشید
پادشه ملکستان، داریوش
چون که بپرداخت ز بنگاه شوش
تاخت سوی پارس بهعزت سمند
تا کند از سنگ، بنایی بلند
تافت عنان بر طرف مرودشت
[...]
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۱۶ - هدیۀ دوست
ای باد صبا ز روی یاری
وز راه وفا و دوستداری
شو نزد رفیق مهربانم
«سبحانقلوف» آن عزیز جانم
برگوکه رسید از آن دلفروز
[...]
ملکالشعرا بهار » مثنویات » شمارهٔ ۶۳ - ترجمه یک قطعهٔ فرانسه
یکی کودک از لانه جغدی کشید
به صحن دبستانش میپرورید
هم او را یکی بچهٔ غاز بود
که باگربهٔ پیر همراز بود
به مدرس درون هر سه ره داشتند
[...]
ملکالشعرا بهار » مسمطات » امان از من و تو
هیچ دانی که چه کردیم به مادر من و تو
یا چه کردیم بهم، جان برادر من و تو
سعی کردیم به ویرانی کشور من و تو
رو، که اف بر تو و من باشد و تف بر من و تو
هر دومان مایهٔ ننگیم امان از من وتو
[...]
ملکالشعرا بهار » مسمطات » حسین (ع)
شب است و بساط عیش، به خوبی مرتب است
شبی را که جان در او، به رقص آید امشب است
به هجران و وصل دوست، دل و تن مرکب است
دل از وصل در نشاط، تن از هجر در تب است
در این قصه نکتههاست در این رشته تارها
[...]
ملکالشعرا بهار » مسمطات » بلدی
چار ماه است که مهمل شده کار بلدی
آخر این قوم ندادند قرار بلدی
گشته از غصه و غم زرد عذار بلدی
خفته در خاک عدم جسم نزار بلدی
نرود فاتحه خوانی به مزار بلدی
[...]
ملکالشعرا بهار » مسمطات » تا کی و تا چند؟
ای وطنخواهانسرگشته وحیرانتاچند؟
بدگمان و دو دل و سر به گریبان تا چند
کشور دارا، نادار و پریشان تا چند؟
گنج کیخسرو در چنگ رضاخان تا چند
ملک افریدون پامال ستوران تا چند؟
[...]
ملکالشعرا بهار » مسمطات » سعدی
سعدیا چون تو کجا نادره گفتاری هست؟
یا چو شیرین سخنت نخل شکرباری هست؟
یا چو بستان و گلستان تو گلزاری هست؟
هیچم ار نیست، تمنای توام باری هست
«مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست
[...]
ملکالشعرا بهار » ترکیبات » انتقاد از اوضاع خراسان
اندرین شهر پدید آمده مادامی چند
بسته بر پای دل خستهٔ ما، دامی چند
گشته ایام به کام دل ناکامی چند
بعد از این ما و سر زلف گلاندامی چند
فتنه در شهر فزون است، به ما کاری نیست
[...]