جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۲
گر مقبلی مزاح کند عیب او مکن
شغلیست آن به قاعده عقل و دین مباح
دل آیینه است کلفت جد زنگ آیینه
آن زنگ را چه امکان صیقل بود مزاح
جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۳
کیست دانی کریم آن که ز بند
نیست آگه خزانه درمش
هرچه آید بر او چه جد و چه هزل
همه گردد بهانه کرمش
جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۴
خواجه بر مال خود آن گونه رحیم است و شفیق
که به چشم شفقت مینگرد در همه چیز
گر فتد در بره و میش وی اندک خطری
به فداشان بدهد مادر و فرزند عزیز
جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۴
فی المثل گر خواجه نان و بره بریان نهد
پیش تو بر خوان اگر روزی شوی مهمان او
گر کنی صد رخنه در دندانش از سنگ ستم
به که از دندانت افتد رخنهای در نان او
گر خورد از دست تو صد زخم بر پهلو و پشت
[...]
جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۵
هرکه عاقل بینی او را بهره است
نقد وقت از مایه دیوانگی
می زید از آفتاب حادثات
شادمان در سایه دیوانگی
جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۶
هرآن کس که دزدیده بر سر مرد
شود مطلع شایدش خواند دزد
بر آن کار اگر مزد دارد طمع
همین به که نامش نهی زن به مزد
جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۷
شرابخواره چو بر خویشتن روا دارد
که سبلت از قی ناپاک می بیالاید
سگ از مثانه گر ابریق آب گرم آرد
که غسل سبلت ناپاک او کند شاید
جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۸
مستی به قصد عربده چون راه گیردت
با او به رفق کار کن ای کاردان حکیم
موییست عرض مرد خردمند خرده دان
مپسندش از کشاکش نابخردان دو نیم
جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۹
فقیه شهر زند لاف آن به مجلس عام
که آشکار و نهان علوم می داند
جواب هرچه از او پرسی آن بود که به دست
اشارتی بکند یا که سری جنباند
جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۱۰
حال نادان را ز نادان به نمی داند کسی
گرچه در دانش فزون از بوعلی سینا بود
طعن نابینا زدی ای دم ز بینایی زده
زانکه نابینا به کار خویشتن بینا بود
جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۱۱
زین لاغر اسبکی که همانا نیافته ست
جز از عظام جوهر ترکیب او نظام
همچون خر عزیر عظام آمده به هم
لیکن هنوز گوشت نروییده از عظام
جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۱۱
مرکوب تو دو داد خدا بار خویش را
گاهی ازان بر این نه و گاهی ازین بر آن
زان بارگی شب کن و زین بارگیر روز
این را به زیر زین کش و آن را به زیر ران
جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۱۱
لاغر اسبی که گر بجویی
از گوشت در او نشان نیابی
از سر تا سم گرش بکاوی
جز پوست بر استخوان نیابی
جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۱۲
به سفله تا ندهی ضعف آن کزو خواهی
طمع مدار کزو کام دل به دست آید
گره گشای ز کیسه که قحبه بند ازار
به دوستی خدا و رسول نگشاید
گفت مملوکه ای به مالک خویش
[...]
جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۱۳
چون رخ زشت تو بینم، دل من
عقد اصرار گنه فسخ کند
زانکه ترسم که ز شومی گناه
قهر ایزد چو توام مسخ کند
جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۱۳
نامهٔ مردم چشمم ز گنه شسته نشد
گرچه از گریه دو صد بار پر آبش کردم
تا رهد زآتش فردای قیامت امروز
به نظر در رخ زشت تو عذابش کردم
جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۱۴
بوالعجب روی و گونه ای داری
کس بدین روی و گونه نتوان کرد
بهر تصویر صورت شیطان
جز رخت را نمونه نتوان کرد
جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۱۵
چون نبینی تو روی خود زان رو
بر کسان ناخوش است نی بر تو
گر بدین رو در آتشت فکنند
حیف بر آتش است نی بر تو
جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۱۶
ز زشتی است که سلطان شرع نپسندد
که عضوهای فرود از کمر برهنه کنی
چو رویت از همه جا زشت تر بود چه عجب
که رو بپوشی و جای دگر برهنه کنی
جامی » بهارستان » روضهٔ ششم (در مطایبه) » بخش ۱۷
از بینی بزرگ تو باریست بر همه
تا کی به هرزه روی سوی آن و این نهی
هرلحظه سجده تو نه از بهر طاعت است
بار گران بینی خود بر زمین نهی