شیخ محمود شبستری » گلشن راز » بخش ۱۰ - قاعده در تشبیه کتاب آفرینش به کتاب وحی
به نزد آنکه جانش در تجلّی است
همه عالم کتاب حق تعالی است
عَرَض اِعراب و جوهر چون حروف است
مراتب همچو آیاتِ وقوف است
از او هر عالَمی چون سورهای خاص
[...]
شیخ محمود شبستری » کنز الحقایق » بخش ۱۵ - در حکمت و موعظت
تو نفست دل کن و دل را چو جان کن
پس آنگه سوی جانان روان کن
برهنه دار تن کوتاه کن دست
شکم را گرسنه میدار پیوست
به زیر پای کن نفس و هوا را
[...]
شیخ محمود شبستری » کنز الحقایق » بخش ۳۶ - در جزلی عمل
گرت امروز سوی ظلم میل است
بدان کان میل فردا چاه ویل است
چو فردا نیک و بد اندر شمار است
جزای عدل نور و ظلم نار است
شنیدستی که خود بد ز مردم
[...]
شیخ محمود شبستری » سعادت نامه » باب اول » فصل اول » بخش ۱۱ - المنشأ
منشأ این خلاف شد میمون
ابن دیصان کافر ملعون
قصّۀ کفر بلعم باعور
خود چو سگ هست در جهان مشهور
بعد از آن زهد و دانش بسیار
[...]
شیخ محمود شبستری » سعادت نامه » باب اول » فصل دوم » بخش ۸ - وصف الحال
مدتی من ز عمر خویش مدید
صرف کردم به دانش توحید
در سفرها به مصر و شام و حجاز
کردم ای دوست روز و شب تک و تاز
سال و مه همچو دهر میگشتم
[...]
شیخ محمود شبستری » سعادت نامه » باب اول » فصل سوم » بخش ۶ - حکایت
دید بابا حسن ز رنج وفات
عامیی اوفتاده در سکرات
گفت بیچاره را نخستین بار
جان سپاری است زان شدهست افگار
جان به جانان سپار تا برهی
[...]
شیخ محمود شبستری » سعادت نامه » باب دوم » فصل اول » بخش ۳ - حق الیقین
خود جز او نیست عارف و معروف
اوست وصف، اوست واصف و موصوف
آنچه تو فهم کردهای ز صفات
محدث است از چه؟ از عظیم الذات
ذات را از صفات دانستی
[...]
شیخ محمود شبستری » سعادت نامه » باب دوم » فصل چهارم » بخش ۳ - حق الیقین
در قضا نیست هیچ زشت و نکو
هان مکن نسبت حدوث بدو
کفر او کفر نیست ایمان است
منع او منع نیست احسان است
بد از آن رو کزوست بد نبود
[...]
شیخ محمود شبستری » سعادت نامه » باب دوم » فصل چهارم » بخش ۹ - التمثیل
آن نبینی که پرتو خورشید
چون کند میوۀ سیاه سپید
امر در دل همین اثر دارد
قوّتی را به فعل میآرد
در ارادت نهفته بود احوال
[...]