گنجور

 
شیخ محمود شبستری

آن نبینی که پرتو خورشید

چون کند میوۀ سیاه سپید

امر در دل همین اثر دارد

قوّتی را به فعل می​آرد

در ارادت نهفته بود احوال

تا رسد هر کسی به حد کمال

امر وارد شد آزمایش را

آن نکوهش مر این ستایش را

سرّها جمله آشکارا شد

کارهای نهفته پیدا شد

آنکه جان و تن ترا پرورد

امر بود و ارادت ای سره مرد

هرکه زین هر دو پروریده شود

دان که او نفس آرمیده شود

سایه پرورد سرخ رو نبود

روی صحرانشین نکو نبود

هرکه بنشست، گشت سرخ و سفید

گاه در سایه، گاه در خورشید

امر بگذار و در ارادت پیچ

چیست بیرون از این دو دولت هیچ