گنجور

میرداماد » دیوان اشراق » غزلیات » شمارهٔ ۱۰

 

آتش که شعله عاریت از جان ما گرفت

چون برق عشق بود که در آشنا گرفت

ای بس که در فراق تو از بخت واژگون

نفرین خویش کردم و گردون دعا گرفت

هر جا که جان خسته به بیماری ئی فتاد

[...]

۸ بیت
میرداماد
 

میرداماد » دیوان اشراق » غزلیات » شمارهٔ ۱۷

 

گر زمهر بتی دل به قصد کین من است

سپاه فتنه دگر باره در کمین من است

دلا بگو دگر این گرد راه جلوه کیست

که همچو نور فروزنده در جبین من است

به شرع عشق مسلمان نیم،تف دوزخ

[...]

۸ بیت
میرداماد
 

میرداماد » دیوان اشراق » غزلیات » شمارهٔ ۲۰

 

کو سری کش سر فتراک تو یکچند نداشت

یا دلی کش شکن زلف تو در بند نداشت

دلم از بهر تو پیوند دو عالم بگسست

سر موئی سر زلفت سر پیوند نداشت

جز ز جوی غم عشقت دل من آب نخورد

[...]

۸ بیت
میرداماد
 

میرداماد » دیوان اشراق » غزلیات » شمارهٔ ۲۲

 

آفت تقوی ما جلوه کنان می آید

خوش شراری به سر خرمن جان می آید

عمرها رفت پس از سوختن ما و هنوز

بوی مهر تو ز خاکسترمان می آید

روزی از دیده گذشتی تو و خون از مژه ام

[...]

۸ بیت
میرداماد
 

میرداماد » دیوان اشراق » غزلیات » شمارهٔ ۲۳

 

امشب این دل سوز عشقش بر سر جان کرده بود

دوزخی در یک گیاه خشک پنهان کرده بود

ماجرای شب چه می‌پرسی نصیب کس مباد

آنچه با جان من امشب روز هجران کرده بود

خواست غم کز خانه جانم رود نگذاشتم

[...]

۸ بیت
میرداماد
 

میرداماد » دیوان اشراق » غزلیات » شمارهٔ ۲۸

 

هنوز از ناله‌ام بنیادِ جان نابود می‌گردد

هنوز از آه من شب‌ها جهان پُر دود می‌گردد

هنوز از بس هجوم درد و غم در سینه تنگم

همه شب تا سحر راه نفس مسدود می‌گردد

بلای عشق طرح دوستی افکند و می‌دانم

[...]

۸ بیت
میرداماد
 
لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود