فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴
پامال ترکتاز خزان شد بهار ما
ای تیره روز ما و سیه روزگار ما
از تیرهروزگاری ما ره نمیبرد
دست سحر به دامن شبهای تار ما
بر خلق عید خویش مبارک که دهر خواند
[...]
فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶
چه آبروی که آن رانه عشق روی تو ریخت
کدام خون که نه بر خاکش آرزوی تو ریخت
شکست ساغر ما را به سنگ بدنامی
نخست آنکه میحسن در سبوی تو ریخت
به کیش عشق همی خونبهاش باید داد
[...]
فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷
هجر تو جزو اول دیوان محنتست
وین چاکهای سینه گل باغ فرقتست
غمهای مرده در دل ما زنده کرد هجر
گویا شب فراق تو روز قیامتست
دیریست که نظاره ما پردهنشین است
[...]
فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶
تب دوش از ملال تو از خود خبر نداشت
ظالم به خود گمان ستم این قدر نداشت
گفتم به دل بگیردت اندر بدن گرفت
آه نکرده کار وقوف اثر نداشت
حسنت هزار شعبده در عرضه داشت لیک
[...]
فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۶
دوش بی روی تو از دل خون ناب افشاندهایم
تا سحر بر جیب رسوایی گلاب افشاندهایم
ز آن جمال آگه نهایم اما غبارآسا بسی
آفتاب و ماهش از طرف نقاب افشاندهایم
هر نگه کز گلستانی دامنی پرگل نکرد
[...]
فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۵
بردی به تازه باز دل ای جان چه داشتی
افکندیش در آتش سوزان چه داشتی
انداختی به جام امیدم می هوس
با این خراب ساغر حرمان چه داشتی
مردی به روز وصل فصیحی ز رشک غیر
[...]
فصیحی هروی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۷ - هجویه
خواجه را از زبان بنده بگو
زر امید خویش مس نکند
خویش را آدمی بنشمارد
هرزه انکار عقل و حس نکند
خون ناموس خود نگه دارد
[...]
فصیحی هروی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۴ - در مذمت کوفته
دی کوفته نام طعمهای ساخت
زیبا و لطیف شکل و مطبوع
آورد که ما گرسنگان را
آب افشاند بر آتش جوع
خوردیم ولیک برنخوردیم
[...]
فصیحی هروی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۵ - ماده تاریخ بنای مسجد
منت ایزد را که مصر از جامعی زینت گرفت
کز شرافت مرجع خلد است چون بیتالحرام
در زمان خان گردون قدر خورشید اقتدار
صدر اعظم میر قلبابا نمود این اهتمام
سر فروبردم پی تاریخ او در جیب فکر
[...]
فصیحی هروی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۹
منم که ناز تو آرایش دکان منست
منم که غمزهات آتشزن روان منست
هزار بار به تیغ تغافلم کشتی
هنوز ناز تو سرگرم امتحان منست
حدیث شوق من ... سرایت ای قاصد
[...]
فصیحی هروی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۲۴
هر نگه کز موجه خون جگر بیرون فتاد
بیجمال دوست سوی چشم گریان بازگشت
نوبهاران از در این باغ و بستان بازگشت
خنده نومید از لب گلهای خندان بازگشت
وای بر یعقوب ما کز بعد چندین انتظار
[...]
فصیحی هروی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۵۱
گر شوی نکهتشناس نکهت گیسوی خویش
از گریبان گل و سنبل بدزدی بوی خویش
بهر خونریز دو عالم جنبش مویی بسست
زحمت چین بی سبب مپسند بر ابروی خویش
نقد جان ناقص عیار و عشق مفلس تنگدست
[...]