گنجور

 
فصیحی هروی

چه آبروی که آن رانه عشق روی تو ریخت

کدام خون که نه بر خاکش آرزوی تو ریخت

شکست ساغر ما را به سنگ بدنامی

نخست آنکه می‌حسن در سبوی تو ریخت

به کیش عشق همی خونبهاش باید داد

زمانه خون کسی را که نه به کوی تو ریخت