صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳ - در مدح اعلیحضرت شاه ولایت علی علیهالسلام
الا تا خویشتن بینی نبینی روی جانان را
بلی ابر از نظر پنهان کند خورشید تابان را
مقام وحدت است اینجا تو و جانان نمیگنجد
از آن مگذر که خود بینی ز خود بگذر ببین آن را
چو جویی آن صنم باز آی از دیر و حرم یعنی
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۲ - در مدح امام بر حق ولی مطلق حضرت علیابن ابیطالب علیهالسلام
هیچ دانی که جوانمرد و هنرور باشد؟
آنکه غمخوار و مددکار برادر باشد
نه تو انگر بود آنکس که بود حافظ مال
کانکه بخشنده مال است تو انگر باشد
ترک احسان مکن از نقص تمکن ز نهار
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۶ - قصیده در مدح حضرت مولیالموالی علی علیهالسلام
غیر انسان هرچه باشد ظل انسان است و بس
معنی انسان همانا شاه مردان است و بس
هست هستی فی المثل جسمی که در وی جان علیست
وین بود روشن که بود جسم از جان است و بس
هرکه خود را سوخت بیباکانه چون پروانه دید
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۱ - در مدح شمع شبستان هدایت شاه سریر ولایت
یکی گشای دو چشم ار که نیستی احول
ببین یگانگی کردگار عز و جل
همه نمایش وحدت دهند تا به ابد
هر آنچه نقش برآید ز کارگاه ازل
دو نقش نیست برابر باولین دوم
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۵ - در تهنیت عید مولود شاه ولایت اسداله الغالب علی ابن ابیطالب (ع)
از آن نهاد بعالم بنای کعبه خلیل
که تا در آن بنماید علی جمال جمیل
زهی خدیو مجلل که میشود بنیاد
برای مولد او خانه خدای جلیل
ببزم قدرت او شمس چیست یک مشعل
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۷۰ - در مدح ولیالله اعظم امیرالمؤمنین «علیهالسلام»
ولی خالق اکبر علی هو علی حق
وصی پاک پیغمبر علی هو علی حق
مطیع حضرت سبحان به حکم محکم قرآن
مطاع ماسوا یکسر علی هو علی حق
به روحانی لاهوتی به جسمانی ناسوتی
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۲۲ - تضمین غزل شیخ سعدی رحمهالله علیه
نه تابع دیریم و نه قائل بکنشتیم
نه سالک راه حرم پاک سرشتیم
ما دوزخیان بین که طلبکار بهشتیم
خرما نتوان خورد از این خار که کشتیم
دیبا نتوان بافت از این پشم که رشتیم
[...]
صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » ترکیبات » شمارهٔ ۲۹ - تضمین غزل گلزار علیهالرحمه
چون ظهور از مغرب آنمهر جهان آرا کند
عالمی روشن بنور طلعت زیبا کند
آسمان را کی رسد تا ناز از بیضا کند
آنحجازی ماه من چون پرده از رخ واکند
آفتاب و ماه را از نور خود رسوا کند
[...]