وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۱۹ - تجدید مطلع
شهی کز آستینش آشکارا دست یزدان شد
به خاک آستانش حضرت جبریل دربان شد
وجودش در تجلّی از عدم باشد بسی اقدم
حدوثش در حقیقت با قِدم یکرنگ و یکسان شد
زهی سودای باطل کی توانم مدح آن شاهی
[...]
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۴۲ - در رشادت و شهادت حضرت مسلم (ع)
کسی کو با بتی شیرین زبان همراز و همدم شد
به غیر از حرف او از هرچه لب بربست و ابکم شد
فرو بربست گوش جان زحرف این و آن چندان
که بر اسرار جانان از سروش غیب ملهم شد
به راه دوست داد از شوق جان شد زنده جاویدان
[...]
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » چند مرثیهٔ دیگر » بند دوم
میزان حُسن و عشق چو با هم قرین فتاد
سهم بلای او به امام مبین فتاد
عشقش عنان کشید ز یثرب به کربلا
کوشید تا که کار، به عین الیقین فتاد
در دشت عشق تاخت سمند آنقدر که کار
[...]
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » چند مرثیهٔ دیگر » بند بیست و سوم
از روزگار داد و فغان ز احتساب او
فریاد از تطاول و از انقلاب او
در کام اشقیا نچکاند جز انگبین
در جام اتقیا همه زهر مذاب او
ای روزگار باتو چه کرده است بوتراب
[...]
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳
ساقی ز ماه چهره بر افکن نقاب را
در ماهتاب سیر، بده آفتاب را
در آفتاب اگر تو ندیدی ستاره را
در روی جام باده نظر کن حباب را
مستسقی ام فزایدم از آب تشنگی
[...]