وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۱ - در مدح خواجه کاینات محمدبن عبدالله صلوات الله و سلامه علیه
تا که خدایی کند خدای محمّد (ص)
دست من و دامن ولای محمّد (ص)
روضه ی رضوان و حور و جنّت و غلمان
روز جزا کمترین عطای محمّد (ص)
عاجز و محتاج و دردمند و فقیرند
[...]
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » مدایح و مراثی » شمارهٔ ۳۶ - تجدید مطلع دوم
سمند کین چو بتازی به رزم حیدروار
زمین به چرخ برین برشود بسان غبار
تو مظهری اسدالله را، به عرصه ی جنگ
بسی چو مرحب و عمرت بود کمینه شکار
تو شبل شیر خدایی ز صولتت گرگان
[...]
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » چند مرثیهٔ دیگر » بند هشتم
چون شهسوار عشق به دست بلا رسید
بر، وی ز دوست تهنیت و مرحبا رسید
کرد از نشاط هروله با یک جهان صفا
از مروه ی وفا چو به کوی صفا رسید
تذکار عهد پیش و بلای الست شد
[...]
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » چند مرثیهٔ دیگر » بند چهاردهم
شمر لعین چو خنجر کین از کمر کشید
جبریل مضطرب زجگر نعره بر کشید
آن بی حیا ز روی پیمبر نکرد شرم
خنجر زکین به حنجر آن محتضر کشید
خورشید منکسف شد و آفاق پر زشور
[...]
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » چند مرثیهٔ دیگر » بند هفدهم
آه از دمی که رو به ره آورد کاروان
بر هفتم آسمان شد از آن کاروان فغان
یک کاروان تمام زن و طفل خورد سال
از جور چرخ بی کس و در، بند ناکسان
یک تن نبود محرمشان غیر عابدین
[...]
وفایی شوشتری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴
عشّاق اگر لقای ترا آرزو کنند
باید ز خون خویشتن اوّل وضو کنند
نازم به می کشان محبّت که بهر دوست
در بزم عشق کاسه ی سر، را کدو کنند
کفر است در شریعت و آئین عاشقی
[...]