یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲
یار به ساغر از عرق ره ندهد شراب را
ساخت تیول مشتری خانه آفتاب را
آن می سال خورد کو کز مدد وجود وی
سوی خود از در عدم بازکشم شباب را
توبه من ز می قبول آمده ور تو ساقئی
[...]
یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۹
تا دم معجز از آن لعل شکرخا زدهای
سنگ بر شیشه ناموس مسیحا زدهای
نه دل است اینکه تو داری که یکی سنگ سیاه
به کف آورده و بر شیشه دلها زدهای
دانی احوال دلم با دل سنگین بتان
[...]
یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » غزلیات » شمارهٔ ۱۴
نی زن ای...آهنگ قرامحمود زن
از دل خود در دلم هی داد زن هی دود زن
دور چرخم ریخت خون... ساقی راد زی
بانگ پندم ساخت کر... مطرب رود زن
خیز و بی... گی از گرمی بازار عشق
[...]
یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » غزلیات » شمارهٔ ۳۴
مهر تو دل سوزتر یا آه آتشبار من
لعل تو سیراب تر یا جزع دریاسار من
موی لاغرتر همی یا جسم من یا آن میان
کوه سنگین تر همی یا آن سرین یا بار من
آن لبان جان بخش تر یا گفت من یا آب خضر
[...]
یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » غزلیات » شمارهٔ ۳۸
عیب مفتی نه همین است که ساغر شکند
این حریفی است که دندان پیمبر شکند
شیخ...خر کیست که جوهر ریزد
سنگ ... سگ کیست که گوهر شکند
کام در گردش جام است به چرخ اندازید
[...]
یغمای جندقی » دیوان اشعار » سرداریه » غزلیات » شمارهٔ ۳۹
آفتاب و چرخ و دورانی که شادی پرور است
چرخ ساقی آفتاب باده دور ساغر است
مامنی از عالم مستی طلب کآنجا مدام
عهد عهد باده خواران، دور دور ساغر است
خم فلک مستان ملک پیمانه مه می آفتاب
[...]
یغمای جندقی » منشآت » بخش اول » شمارهٔ ۲ - این نامه را از قول آقاخان محلاتی به برادرش میرزا ابوالحسن خان نوشته است (مثنوی خلاصه الافتضاح منظوم همین نوشته است)
ام النسا ببین که چه بیداد کرده ای
و از کین چها در این ستم آباد کرده ای
کشتی مرا که زنده کنی زاده عزیز
بنگر که را به قتل که دلشاد کرده ای
در عزل این غلام و به اخراج این کنیز
[...]