مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳
کنم دایم ز غیرت پاسبانی پاسبانش را
که نگذارم اگر خواهد ببوسد آستانش را
جدا ز آن شاخ گل گردد دلم هر لحظه بر شاخی
چو نو پرواز مرغی کو کند گم آشیانش را
نگیرد مرغ دل جا جز بر آن سروسهی ور نه
[...]
مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳
ز خیلی کجا چون تو شاهی برآید
ز بامی کجا چون تو ماهی برآید
بود سرکش از کاکلی دود آهم
که گاهی ز زیر کلاهی برآید
جز این کافتد از عاجزی در کمندی
[...]
مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۲
زحی لیلی از ناز بیرون نیاید
ورآید بسر وقت مجنون نیاید
نگهداری کس ز گردون نیاید
که ضبط می از جام وارون نیاید
گرفتم نگریم ز جور تو اما
[...]
مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۶
شنیدم تشنهای جویای آبی
ز سوز دل سراپا التهابی
که در بر از تف لبتشنگی داشت
دلی چون بر سر آتش کبابی
به دشتی کز عطش هر پاره سنگش
[...]
مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲۳
از دیر و کعبه در عشق گر نبودم نشانی
کافیست بر جبینم گردی ز آستانی
هر دم فغانم آید جانسوزتر که چون نی
دارم ز زخم تیرت پر رخنه استخوانی
آهی که از تو دزدد در سینه خسته جانی
[...]
مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » ماده تاریخ » شمارهٔ ۱۶ - تاریخ جلوس علی شاه
به ما دوش این مژدهٔ روحپرور
ز فیض نسیم سحرگاه آمد
که از کعبتین مه و مهر ما را
همه نقش امید دلخواه آمد
ز دور فلک کوکب ما ز پستی
[...]