گنجور

 
مشتاق اصفهانی

به ما دوش این مژدهٔ روح‌پرور

ز فیض نسیم سحرگاه آمد

که از کعبتین مه و مهر ما را

همه نقش امید دلخواه آمد

ز دور فلک کوکب ما ز پستی

چو یوسف برون از ته چاه آمد

سرش بود آخر همه سربلندی

به ما آنچه از بخت کوتاه آمد

نخواهیم چون شمع ما تیره‌روزان

به جان بعد ازین ز آتش و آه آمد

که از روشنی کوکب طالع ما

شب‌افروز چون مشغل ماه آمد

جهان شد تهی از غم و پر ز عشرت

که بدخواه رفت و نکوخواه آمد

برای چه در پرده سنجم نوایی

که عشرت‌فزا و الم‌کاه آمد

ز اقلیم شاهنشهی رفت نادر

برون و خدیو ملک جاه آمد

برازندهٔ تخت و دیهیم یعنی

علی آن شه عرش درگاه آمد

پس از رفتنِ آن جفاپیشه خسرو

چو این عدل‌پرور شهنشاه آمد

به گوشم ز مرغان گلزار غیبی

به تاریخش این نغمه دلخواه آمد

که چون نادر از کشور پادشاهی

برون رفت سلطان علی شاه آمد