گنجور

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » غزلیات و قصاید » شمارهٔ ۱ - کوه الوند و شهر همدان

 

کوهِ الوند که شهرِ همدان دامنش است

جامهٔ سبز به بر دارد و طوطی‌منش است

صبحدم تازه چو خورشید، بدو تابد نور

سنگ‌هایش زر و آبش همه‌سو نقره‌وش است

آبشار از کمرِ کوه، چو ریزد به نظر

[...]

۱۴ بیت
میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » غزلیات و قصاید » شمارهٔ ۴ - نارضایتی از خلقت

 

خلقت من در جهان یک وصله ناجور بود

من که خود راضی به این خلقت نبودم زور بود؟

خلق از من در عذاب و من خود از اخلاق خویش

از عذاب خلق و من، یارب چه ات منظور بود؟

حاصلی ای دهر، از من، غیر شر و شور نیست

[...]

۱۴ بیت
میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » غزلیات و قصاید » شمارهٔ ۵ - درد وطن

 

ز اظهار درد، درد مداوا نمی‌شود

شیرین دهان به گفتن حلوا نمی‌شود

درمان نما، نه درد که با پا زمین زدن

این بستری ز بستر خود پا نمی‌شود

می‌دانم ار که سر خط آزادگی ما

[...]

۱۴ بیت
میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱ - آرزوی دل

 

مرا گر به جاوید؟ عمری دهند

سپس بر سرم، تاج شاهی نهند

همانا شود، ز آن من کشوری

در آید به فرمان من لشکری

یکی تخت زر، زیر پایم نهند

[...]

۱۴ بیت
میرزاده عشقی
 

میرزاده عشقی » نمایشنامه » کفن سیاه » بخش ۲ - سینمایی از تاریخ گذشته

 

آنچه در پرده بد از پرده به در می‌دیدم

پرده‌ای کز سلف آید به نظر می‌دیدم

واندر آن پرده، بسی نقش و صور می‌دیدم

بارگه‌های پر از زیور و زر می‌دیدم

یک به یک پادشهان را به مقر می‌دیدم

[...]

۱۴ بیت
میرزاده عشقی