طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۴
رندیم ما و بوقلمونی شعار ماست
رسوا شدن میان کسان اعتبار ماست
ما پیروان پیر خرابات می شویم
بیخود شدن به گوشه میخانه کار ماست
زلف سیه که گرد رخ یار دیدهاید
[...]
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۰
صبح صادق از طلوع معنیام آگاه بود
بر مبارکباد طبعم مهر جای ماه بود
نظم شیرینم اگر کلک عطارد مینوشت
دست ناهید از ترنم یک قلم کوتاه بود
مریم فکرم مسیح از عین معنی زاده است
[...]
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۵
پرده صبح نگه را بر رخ دلدار در
توتیا با چشم خود از خاک این دربار بر
رنگ زردم از طلا گشتن به وصلش راه برد
نقد سودای محبت شد درین بازار زر
بس که از سر تا به پای او لطافت میچکد
[...]
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۲
آه ازآن روزی که گردیدم من از وصل تو دور
هوشم از سر رفت و طاقت از دل و از دیده نور
باد هجران در بهار وصل یغما پیشه کرد
دولت دیدار را از این حشم آمد فطور
بیدم صبح وصالت در پس شام غمم
[...]
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۹
بس که شب تا روز از غم گریهها دارد چراغ
از زبان شعله عرض مدعا دارد چراغ
حیرتی دارم که دائم نانش اندر روغن است
ناله و فریاد هر ساعت چرا دارد چراغ؟!
بهر دفع لشکر ظلمت کنون شب تا سحر
[...]
طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۰ - در جواب گلشنی بخارایی
آن روز وعده تو سرآمد نیامدی
نخل امید با ثمر آمد نیامدی
در انتظار وعدهات اندر ره بخارا
مد نگه ز دیده برآمد نیامدی
گفتی که میروم به سمرقند نزد تو
[...]