آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۳
شبی که غیر در آن آستان نمیماند
مرا شکایتی از پاسبان نمیماند
ز پنجروزه تماشای گل، دریغ مدار
که باغ گل، به تو ای باغبان نمیماند
به دامت آیم و، دانم که مرغ هیچ چمن
[...]
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۷
شب هجران، نمیدانم ز پی دارد سحر یا نه؟!
وگر دارد سحر، آه سحر دارد اثر یا نه؟!
به روز بد مرا ز آغاز کار افگند عشق، اما
نمیدانم که خواهد داشت روزی زین بتر یا نه؟!
اگر بیتابی خود در فراق آن سفر کرده
[...]
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۱
مرا بجرم وفای من از جفا کشتی
جفا نگر، که چو دیدی ز من وفا کشتی!
بآن گناه، که بیگانه را کسی بکشد
تو بیوفا، همه یاران آشنا کشتی
نشد ز قید تو مرغی رها، مگر مرغی
[...]
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۴ - و له علیه الرحمه
خوش آمد این کهن رسمم از آنان
که خود را از بزرگان میشمارند
که چون بیرون روند از ملک ناچار
بجای خود، بزرگی باز دارند
که هر جا نخل بخل و ظلم بینند
[...]
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۹ - و له قطعه رحمه الله
ای خنک دی که از بهار افزون
هست هنگام عیش وعیش شگرف
کشد از سیم ناب چون دیوار
بر در خانه ی که و مه برف
ننگری خود، ز خواجگان تا ناز؛
[...]
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۹ - و له قطعه
ایا خان زمان، کز بیم خشمت؛
کند بهرام خون آشام لاوه
پی اندود ایوان تو کیوان
کشد از ماه نو بر دوش ناوه
چو خواند خطبه ی جاه تو برجیس
[...]
آذر بیگدلی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۱۲
ای سر خیل صواحب من
ای صاحب وای مصاحب من
هم قبله و هم قبیله ی من
هم گوهر و هم طویله ی من
ای دوسترین برادر من
[...]