گنجور

فلکی شروانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱

 

هجر تو یکباره زبونم گرفت

درد تو ز اندازه برونم گرفت

آن ستمی کز تو کشیدم چه بود

آن غم دل بین که کنونم گرفت

هست غمت بر دل من تیر هجر

[...]

فلکی شروانی
 

فلکی شروانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲

 

ای دیده در آن شکل و شمایل نظری کن

گر زآنکه تو را آرزوی دیدن جانست

روئیست در آن چشم جهانی متحیر

زلفی که پریشانی احوال جهانست

فلکی شروانی
 

فلکی شروانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳

 

جانا به جز غم تو دلم را هوس مباد

جز تو کسم ز جور تو فریادرس مباد

هر جا که آیم و روم از ناز ساز وصل

جز لشکر فراق توام پیش و پس مباد

اکنون که نیست همدم دردم وصال تو

[...]

فلکی شروانی
 

فلکی شروانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴

 

ناکرده وداع از بر دلدار شدم دور

نزدیک شدم با غم و از یار شدم دور

هر بار کز او دور شدم صبر و دلم بود

واکنون ز دل و صبر به یکبار شدم دور

تیمار دل افزود مرا چرخ جفا جوی

[...]

فلکی شروانی
 

فلکی شروانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵

 

جانان نکند هرگز، هرگز نکند جانان

شادان دل ما یکدم، یکدم دل ما شادان

هجرش چو کشد ما را، ما را چو کشد هجرش

صد جان بدهد وصلش، وصلش بدهد صد جان

دردم چو بود از پی، از پی چو بود دردم

[...]

فلکی شروانی
 

فلکی شروانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶

 

بس کن از این روی نهان داشتن

دل ستدن قصد به جان داشتن

با همه خوش بودن و با عاشقان

خویشتن از عجب گران داشتن

فلکی شروانی
 

فلکی شروانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷ - نقل از سفینه فرخ

 

ای غمت برده شادمانی من

بی تو تلخ است زندگانی من

به سر تو که با تو نتوان گفت

صفت رنج و ناتوانی من

از جوانی و حسن خویش بترس

[...]

فلکی شروانی
 

فلکی شروانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸

 

آن عارض چون دو هفته ماهش بین

و آن طره گوشه کلاهش بین

رویش به پناه زلف ار دیدی

جان و دل خلق در پناهش بین

در زیر رخ چو آفتاب او

[...]

فلکی شروانی
 

فلکی شروانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹

 

دایم در انتظارم، بی خواب و بی قرارم

دیده به راه دارم گریان که تا کی آئی

فلکی شروانی
 

فلکی شروانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰

 

عاجز شدن ای دوست ز ناز تو عجب نیست

کین قاعده ناز تو جنگیست نه بازی

فلکی شروانی
 
 
sunny dark_mode