گنجور

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۴

 

ای باز کرده چشم و دل خفته را ز خواب،

بشنو سؤال خوب و جوابی بده صواب:

بنگر به چشم دل که دو چشم سرت هگرز

دیده‌است چشمه‌ای که درو نیست هیچ آب

چشمه‌ست و آب نیست، پس این چشمه چون بُوَد؟

[...]

۴ بیت
ناصرخسرو
 

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۴

 

گویند عقابی به در شهری برخاست

وز بهر طمع پر به پرواز بیاراست

ناگه ز یکی گوشه ازین سخت کمانی

تیری ز قضای بد بگشاد برو راست

در بال عقاب آمد آن تیر جگردوز

[...]

۴ بیت
ناصرخسرو
 

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۷۷

 

ای خواجه، تو را در دل اگر هست صفائی

بر هستی آن چونکه تو را نیست ضیائی؟

ور باطنت از نور یقین هست منور

بر ظاهر آن چونکه تو را نیست گوائی؟

آری چو بود ظاهر تحقیق، ز تلبیس

[...]

۴ بیت
ناصرخسرو
 

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۸۰

 

ای همه گفتار خوب بی‌کردار،

بی‌مزه‌ای و نکو چو دستنبوی

روی مکن هر سوئی و باز مگرد

از سخن خویش مباش چو گوی

گوی نه‌ای چون دوروی گشته‌ستی؟

[...]

۴ بیت
ناصرخسرو
 

ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۸۱

 

تا کی از آرزوی جاه و خطر

به در شاه و زی امیر شوی؟

دشمن من شدی بدانکه چو من

حاضر آیم تو می حسیر شوی

جهد آموختن بباید کرد

[...]

۴ بیت
ناصرخسرو
 

ناصرخسرو » جامع الحکمتین » بخش ۱۰ - اندر تعریف «من»

 

همه جهان خود را با «منی» مضاف کنند

ابر چه او فتد این «من»؟ بگوی وریش مخار

تنست یا جان یا عقل یا روان که «من» است

و یا چو خلط شده اسب بود (و) مرد سوار؟

غلط شمرد کسی کو چنین گمانی برد

[...]

۴ بیت
ناصرخسرو
 

ناصرخسرو » جامع الحکمتین » بخش ۱۱ - اندر جسد و نفس و عقل

 

(چرا چو تن زغذا پر شود نگنجد نیز

الم رسدش گر فزون کنی تو از مقدار؟

و گوهری دگر اینجا که پر نگردد هیچ

نه از نبی و نه از بینش و نه از ا شعار.

چه چیز آن (و) چه چیز این واز پی چه چنین؟

[...]

۴ بیت
ناصرخسرو
 

ناصرخسرو » جامع الحکمتین » بخش ۱۸ - اندر سعد و نحس و‌اندر امروز و دی و فردا

 

چه بود عالم وقتی همه سعادت بود

و هر دو نحس فرو نیستاده بود از کار؟

کنون جهان همه نحس است و هر دو سعد بجای

همان طلوع و غروب و همان مسیر و مدار‌،

و باز فردا چون، دی بود چنین خبر است

[...]

۴ بیت
ناصرخسرو