سعیدا » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۱۷
با نظر بر لطف و احسانش کجا بد میکنم
حق به دست ماست گر عصیان بیحد میکنم
سعیدا » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۱۸
جز مهر ما ستارهٔ گرمی ندیده ایم
بی داغ در جهان دل نرمی ندیده ایم
سعیدا » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۱۹
کشت ما را انتظارت تیز ترا از نگاه
در نظرهای رقیبان گو شود عالم سیاه
سعیدا » دیوان اشعار » مفردات » شمارهٔ ۲۰
به جان رسیده و از دل برون چو تیر شدی
مرا ز غم چو کمان کرده گوشه گیر شدی
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۹
میزان عدالت بودی دی زلف سمن سایی
دیدیم قیامت را دیروز ز بالایی
چون خسته شود خاطر بوسم لب معشوقی
چون درد سرم آید سایم به کف پایی
سنگ ره وصلش را چون سرمه بسی سودم
[...]
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸۰
ز خویش برده مرا چشم باده پیمایی
نگاه بر طرفی رفته و دلم جایی
چسان به کار دگر رو کنم که کس نشنید
به دست دور زمان غیر جام و مینایی
همین نه جور و جفا کار دلبری است و بس
[...]
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸۱
در حریم دل من شمع شب افروز تویی
چمن و باغ بهار من و نوروز تویی
چاک زد سینه ام ابرو چو به مژگان گفتم
ای سیه تاب مگر ناوک دلدوز تویی
کیست دایم که به آن گوش سخن می گوید
[...]
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸۲
واقف از زاده و نزاده تویی
«عالم الغیب و الشهاده» تویی
عاشقان را تو می کنی سرمست
طرب افزای جام باده تویی
شهسواران به قوت تو سوار
[...]
سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸۳
دل برده است چشم قتال جنگجویی
خورشیدوضع و مهرو چون باده تندخویی
منع مدام زاهد دارد دوام تلخی
یا حرف تلخ بهتر یا می در این چه گویی؟
رمزی است نشئهٔ می، پندم به گوش خود گیر
[...]