گنجور

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷

 

مدح رخ زیبای تو عنوان سعیداست

تعریف قدرت مطلع دیوان سعیداست

آن چشمه که نامش به جهان آب حیات است

یک قطره ای از دیدهٔ گریان سعیداست

لخت جگر سوخته و سینهٔ بریان

[...]

۴ بیت
سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۶

 

فلک بر سر بی سران پرچمی است

زمین زیر پا نعل مستحکمی است

به غفلت خبر دار دم نگذرد

نگهدار دم را که عالم دمی است

چسان سر به شادی برآریم ما؟

[...]

۴ بیت
سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱۳

 

لعلش که کار بوسه به انداز می‌کند

دل را کباب شعلهٔ آواز می‌کند

[در] چشم عاشقان حقیقت شعار چرخ

خاکستر است آینه‌پرداز می‌کند

از بس که ناز بر سر هم جمع کرده است

[...]

۴ بیت
سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۸

 

خوابیده مست و بیخود امروز در بر ناز

صد منت عظیم است امروز بر سر ناز

از مهر، نازبالش در زیر سر نهاده

چون گل به زیر پهلو افکنده [بستر] ناز

جسم تو از لطافت با ناز ناز می کرد

[...]

۴ بیت
سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۵

 

تنم چو روح سبک گشته در هوای لطیف

ز بوی خویش چو گل کرده ام غذای لطیف

خیال روی تو آرام دیده و دل ماست

به درد چشم نسازد بجز دوای لطیف

اگرچه غنچهٔ گل در قبای ناز، خوش است

[...]

۴ بیت
سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۳

 

من ز جا از سخن جنت مأوا نروم

از سر کوی بتان گر روم از جا نروم

جلوه اش بیشتر از رفتن من برد از جا

خود به خود از پی آن سرو خودآرا نروم

لاله ام لاله به خون جگر خود سازم

[...]

۴ بیت
سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۲

 

هر کس شکست طرهٔ پرپیچ و تاب او

زلفش چو مار گشت و درآمد به خواب او

یک بوسه ای که دل طلبد ز آن دهان تنگ

صد بحث می کند لب حاضر جواب او

برکند صبر لنگر سنگین خویش را

[...]

۴ بیت
سعیدا
 

سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴۹

 

خیالم تا به سرو قامت او گشته هم زانو

گهی با مه برابر می زند گه با فلک پهلو

چنان از صورت آدم گریزانم که در معنی

نمی خواهم که باشد پیش رو آیینهٔ زانو

ز بیم تیر مژگان ای دلا در زلف جا کردی

[...]

۴ بیت
سعیدا
 
لغتنامهابجدقرآن🔍گوگلوزنغیرفعال شود