عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۳ - از قطعات
کوس تو اندر خوردنی، هر روزگار اندر منه
باد برگست و قفا سفت و سیل و عصا؟
عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۵ - خد و لب و دندان معشوق
بخد و آن لب و دندانش بنگر
که همواره مرا دارند در تاب
یکی همچون پری در اوج خورشید
یکی چون شایورد از گرد مهتاب
عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۱۱ - قطعه
آمد آن رگزن مسیحپرست
شست الماسگون گرفته به دست
کرسی افکند و برنشست بر او
بازوی خواجه عمید ببست
شست چون دید گفت عز و علا
[...]
عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۱۴ - غمزه یار
ز بس خونها که می ریزی به غمزه
شمار کشتگان ناید به یادت
گر از خون ریختن شرمت نیاید
ز رنج غمزه باری شرم بادت
عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۱۹ - از قطعات
جوان شد حکیم ما، جوانمرد و دل فراخ
یکی پیرزن خرید، بیکمشت سیم ماخ
عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۲۲ - قطعه در پند و اندرز
چرا نه مردم عاقل چنان بود که بعمر
چو درد سر کندش مردمان دژم گردند
چنان چه باید بودن که گر سرش ببری
بسر بریدن او دوستان خرم گردند
عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۳۳ - از قطعه ای
الا تا زمی از کوه پدید است و ره از سد
به کوه اندر زر است و به ره بر شخ و راود
عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۴۵ - از قطعه هجائیه
گر خنچه کند (عذرا) بر بامچه لم
بس تیز دهد خازنه اش از ره کس طر
عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۵۲ - از قطعه ای
همان که بودی ازین پیش شاد گونه من
کنون شدست دواج تو ای بدولی فاش
عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۵۳ - از قطعه ای
ای گرفته کاغ کاغ از خشم ما همچون کلاغ
کوه و بیشه جای کرده چون کلاغ کاغ کاغ
عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۵۶ - قطعه
یاسمن آمد بمجلس، با بنفشه دست سود
حمله کردند و شکسته شد، سپاه با درنگ
با سماع چنگ باش، از چاشتگه تا آن زمان
کز فلک پروین برآید همچو سیمین شفترنگ
از دل و پشت مبارز، می برآید صد تراک
[...]
عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۵۷ - قطعه
چه دیلمان زره پوش و شاه ترکانش
بتیر و زوبین بر پیل ساخته چنگال
درست گوئی شیران آهنین چرمند
همی جهانند از پنجه آهنین چنگال
عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۵۸ - قطعه
خواجه بزرگست و مال دارد و نعمت
نعمت و مالی که کس نیابد از آن کام
بخلش آنجا رسیده است که نگذاشت
شوخ بگرمابه بان و موی به حجام
عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۶۲ - از قطعهای
کسی که او کند از کان که به میتین سیم
مکن بر او بر بخشایش و مباش رحیم
عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۸۸ - از قطعه ای
کلکش چو مرغکی است دو دیده پر آب مشک
وز بهر خیر و شر دو زبان است و تن یکی
ای طبع کارساز چه کردم ترا چه بود
با من همی نسازی و دایم همی ژکی
عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۹۱ - قطعه
یکی اژدهای دمنده چو بادی
یکی در نخیزی خزنده چو ماری
اگر ماری و گژدمی بود طبعش
بصراش چون مار کردند ماری
عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۹۳ - قطعه
گفتم همی چه گوئی ای هیز گلخنی
گفتا که چه شنیدی ای پیر مسجدی
گفتم یکی که مسجدیم چون نه غرمنم
گفتا تو نیز هم نه چنین پیر زاهدی
گفتم پلید بینی، لنگی بزرگ پای
[...]
عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۹۵ - قطعه هزلیه
چو کودک سر فرود آرد به حجره بر سر حمدان
چنان گردد که پندارم سماروغ است یا جله
درآویزم حمایلوار یکسر خویشتن را زو
به گرد گردن و پشتش کنم آغوش چون بخله
همیچینم همیکوشم به دندان با زنخدانش
[...]