گنجور

 
۱
۲
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۴ - آفتاب

 

رحمتی کن پرده از رخ برمیفکن زینهار

تا نگردد بعد چندین روز رسوا آفتاب

سالها شد تا ببوی لعل و یاقوت لبت

رنگ می آمیزد اندر سنگ خارا آفتاب

۲ بیت
عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۵ - خد و لب و دندان معشوق

 

بخد و آن لب و دندانش بنگر

که همواره مرا دارند در تاب

یکی همچون پری در اوج خورشید

یکی چون شایورد از گرد مهتاب

۲ بیت
عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۷ - تعریف شمع

 

بر من آمد و آورد و بر فروخته شمع

چو طبع مرد نشاطی چو جان مرد لبیب

نبود زهره به لطف هوا به شکل شهاب

به شبه نیزه به لون قلم به قد قضیب

۲ بیت
عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۱۲ - رباعی

 

تا مشک سیاه من سمن پوشیدست

خون جگرم بدیده بر جوشیدست

شیری که بکودکی لبم نوشیدست

اکنون ز بناگوشم بر زوشیدست

۲ بیت
عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۱۳ - رباعی

 

ای گشته خجل آبحیات از دهنت

سرو از قد و ماه از رخ و سیم از ذقنت

صاحب نظری کجاست تا درنگرد

صد یوسف مصر در ته پیرهنت

۲ بیت
عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۱۴ - غمزه یار

 

ز بس خونها که می ریزی به غمزه

شمار کشتگان ناید به یادت

گر از خون ریختن شرمت نیاید

ز رنج غمزه باری شرم بادت

۲ بیت
عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۲۲ - قطعه در پند و اندرز

 

چرا نه مردم عاقل چنان بود که بعمر

چو درد سر کندش مردمان دژم گردند

چنان چه باید بودن که گر سرش ببری

بسر بریدن او دوستان خرم گردند

۲ بیت
عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۲۳ - تغزل

 

چه سود کند، که آتش عشقش

دود از دل و جان من برانگیزد

پیش همه مردمان و او عاشق

جوبنده بخاک بر به بجخیزد

۲ بیت
عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۲۴ - از قصیده ای

 

زهی بزرگ عطائی که در مضیق نیاز

امل پناه بدان دست درفشان آورد

ز بیم جود تو کان خاک در دهان افکند

ز یاد دست تو بحر آب در دهان آورد

۲ بیت
عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۲۵ - آیینه روی دوست

 

بر گل رقمی ز مشک ناگاه زدند

بر تنگ شکر مورچگان راه زدند

آئینه روی دوست زنگار گرفت

از بسکه بر او سوختگان آه زدند

۲ بیت
عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۲۶ - در دور تو

 

در دور تو عقل کل کنشتی گردد

حسن ابدی شهره بزشتی گردد

خاکستر کشتگانت در دوزخ عشق

پیرایه حوران بهشتی گردد

۲ بیت
عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۲۷ - وعده دوست

 

دل دوش هزار چاره سازی میکرد

با وعده دوست عشقبازی میکرد

تا بر کف پای تو تواند مالید

دل را همه شب دیده نمازی میکرد

۲ بیت
عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۲۸ - کاروان عمر

 

صبح است و صبا مشک‌فشان می‌گذرد

دریاب که از کوی فلان می‌گذرد

برخیز چه خسبی که جهان می‌گذرد

بویی بستان که کاروان می‌گذرد

۲ بیت
عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۲۹ - رباعی

 

در تو دل خسته نظری تیز نکرد

کز دیده هزار گونه خونریز نکرد

پرهیز کن از دود دلی، کز غم تو

خون گشت وز دوستیت پرهیز نکرد

۲ بیت
عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۳۰ - رباعی

 

هرگاه که آن پهن سرون می گذرد

در یک دم ازین چرخ نگون می گذرد

طبعم ره فکر بین که چون برد بسر

او از سر وعده بین که چون می گذرد

۲ بیت
عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۳۱ - در باره معشوق گفته

 

نه هم قیمت لعل باشد بلور

نه همرنگ گلنار باشد پژند

بپیچد دلم چون ز پیچه بتم

گشاید بر غم دلم پیچه بند

۲ بیت
عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۳۲ - در توصیف ممدوح

 

دانی که چون رسد بجهان نور آفتاب

انعام عام او بجهان همچنان رسد

کان خاک بر سرآرد و بحر آب در دهن

صیت سخای او چو بدریا و کان رسد

۲ بیت
عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۳۸ - وصف کوه

 

کهی چون طور سینا بود ازو آویخته ثعبان

ز پشت او درخشنده کف موسی پیغمبر

به پشت ژنده‌پیلان برنشسته ناوک‌اندازان

چو عفریتان آتشبار بر کوه گران پیکر

۲ بیت
عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۳۹ - از چکامه ای

 

اخگر هم آتشست ولیکن نه چون چراغ

سوزن هم آهنست ولیکن نه چون تبر

کلکش چو مرغکیست دو دیده پر آب مشک

وز بهر خیر و شر زبانش دو شاخ وتر

۲ بیت
عسجدی
 

عسجدی » اشعار باقیمانده » شمارهٔ ۴۴ - وله

 

به یکی تیر همی فاش کند راز حصار

ور بر او کرده همی قیر بود رازیجر

بیکی تیر همی فاش کند راز حصار

ور بروه کرده بود قیر به جای گل راز

۲ بیت
عسجدی
 
 
۱
۲
 
تعداد کل نتایج: ۳۸