گنجور

اهلی شیرازی » رباعیات گنجفه » صنف هشتم که قماش است و کم براست » برگ سوم ده قماش

 

ای آنکه دو عارضت چراغ چمنند

لبهای تو رونق شکر می شکنند

یکره بچمن گذر که گلهای چمن

در پای تو ده قماش رنگین فکنند

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » رباعیات گنجفه » صنف هشتم که قماش است و کم براست » برگ چهارم نه قماش

 

ای آنکه برت بتان ز خود کم لافند

مانند منت هزار در اوصافند

در کارگه قضا پی خلعت تست

افلاک که نه قماش الوان بافند

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » رباعیات گنجفه » صنف هشتم که قماش است و کم براست » برگ پنجم هشت قماش

 

ای خنده تو راز نهان ساخته فاش

در جان بتان ز خار خار تو خراش

رضوان ز پی فرش تو از حله نور

در هشت بهشت افکند هشت قماش

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » رباعیات گنجفه » صنف هشتم که قماش است و کم براست » برگ ششم هفت قماش

 

ای شاه بتان و رشک صد مهیاره

گر سوی فلک گهی کنی نظاره

در پیش تو بره حمل چرخ کشد

با هفت قماش سبعه سیاره

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » رباعیات گنجفه » صنف هشتم که قماش است و کم براست » برگ هفتم شش قماش

 

ای از غم دهر همچو سرو آزاده

کم چون تو پسر مادر گیتی زاده

در دست بتان ز بهر پای اندازت

نرگس صفتست شش قماش آماده

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » رباعیات گنجفه » صنف هشتم که قماش است و کم براست » برگ هشتم پنج قماش

 

ای آنکه رخت چو گل برافروخته اند

خوبان همه خوبی از تو آموخته اند

نسرین و سمن یاسمن و لاله و گل

از پنج قماش خلعت اندوخته اند

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » رباعیات گنجفه » صنف هشتم که قماش است و کم براست » برگ نهم چهار قماش

 

ای از دهن تنگ تو صد سر نهان

مست غم عشقت ز کهان تا بمهان

جز جنس غمت بوصله دل ننشست

از چار قماش چار بازار جهان

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » رباعیات گنجفه » صنف هشتم که قماش است و کم براست » برگ دهم سه قماش

 

ای آنکه ز گل تازه تری در نظرم

با خط تو منت ریاحین نبرم

پیش تو گل و لاله و نسرین چه بود

من این سه قماش را بیکجو نخرم

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » رباعیات گنجفه » صنف هشتم که قماش است و کم براست » برگ یازدهم دو قماش

 

ای کشته مرا بناله سینه خراش

زین بیش بکین من دلخسته مباش

با رشته جان کس مباف این سر زلف

خوش نیست که تار و پود باشد دو قماش

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » رباعیات گنجفه » صنف هشتم که قماش است و کم براست » برگ دوازدهم یک قماش

 

ای کز ستم تو اشک پاشند همه

جویان غمت نهان و فاشند همه

اهلی بوفای تو نظر دوخته است

از اهل جهان که یک قماشند همه

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۸۸

 

چو به تیغ کین ز خشمم بسر رکاب آیی

بخدا که پیش چشمم به از آفتاب آیی

همه دم چو برق تازی بسرم چه گرمیست این

که بقتل بیگناهی بچنین شتاب آیی

ز سرشک از آن کنارم همه دم پر آب باشد

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۸۹

 

خورشید صفت با همه کس مهر نمایی

چون تیغ زنی از سر کین سوی من آیی

تا واقف حالم بدهم جان بتو کز شوق

من خویش فراموش کنم چون تو بیایی

باشد که بچینم گلی از چمن وصل

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۱۸

 

خار خاری که بجان ریشه زد از عشق گلی

کی بقطع نظری از هوش وی برهی

صدره از وی ببری سر زند از دل دگرت

تارگ و ریشه اش از جان نکنی کی برهی

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۹۰

 

بناوکی که مرا رخنه در درون کردی

کدورتهمه عمر از دلم برون کردی

تو سرو ناز که گل را بناز میبویی

کجا بری دل ما را که غرق خون کردی

چو گل بخرمن من عمر که خواهی آتش زد

[...]

اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۹۱

 

باشد ای دل همدمان دوست یار خود کنی

تا به دام صحبتش روزی شکار خود کنی

ای که با یاران به عشرت برده‌ای عالم ز یاد

وه چه یاد از عاشق امیدوار خود کنی

آه از آن شادی که ناگه از درم آیی درون

[...]

اهلی شیرازی
 
 
۱
۱۴۸
۱۴۹
۱۵۰
sunny dark_mode