گنجور

 
 
 
سراج قمری

که رنگم و، باده، لعل چون بیجاده

میلم همه زان بود به سوی باده

خواهم که بود قدح چو جانش زمی است

لب بر لب من نهاده و جان داده

جامی

پیری دیدم ز نقش هستی ساده

قفل همه مشکلات را بگشاده

گفتم که اراده چیست ای آزاده

فرمود که ترک ما علیه العاده

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از جامی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه