گنجور

 
اهلی شیرازی

بناوکی که مرا رخنه در درون کردی

کدورتهمه عمر از دلم برون کردی

تو سرو ناز که گل را بناز میبویی

کجا بری دل ما را که غرق خون کردی

چو گل بخرمن من عمر که خواهی آتش زد

که نوبهار رخ از باده لاله گون کردی

رهم بسلسله زلف چون نمیدادی

مرا ز بهر چه سر حلقه جنون کردی

دلم که شهره عالم به نیک نامی بود

فسانه همه شهرش بیک فسون کردی

درین چمن همه جامیست ایفلک چونست

که جام نرگس مخمور سرنگون کردی

ز دام هجر بمردن رسیده ام اهلی

مگو که چون برهاندت بگو که چون کردی