سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۹
زلف تو رنگ و بوی ز عنبر گرفته است
لعل لب تو شیر ز شکر گرفته است
با ما چنان که بود دلت، نیست این زمان
آیینه ی تو صورت دیگر گرفته است
مکتوب وصل را دلم از شوق همچو طفل
[...]
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۹
خاک راهیم و غبار ما چو آب گوهر است
نخل مومیم و خزان ما بهار عنبر است
از برای کینه ی ما آسمان پیدا شده ست
اختر ما تیره بختان تخم این نیلوفر است
در دیار هند، حالم را مپرس ای همنشین
[...]
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳۳
بهار آمد و سر تا به سر جهان سبز است
ز فیض ابر، زمین تا به آسمان سبز است
ز خانه بهر چه بیرون رود، که بلبل را
ز یاد رفته چمن، بس که آشیان سبز است
غبار کو که نشیند به دامن صحرا؟
[...]
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷۱
به دل شکست تمنای یاری چمنم
نمانده در قفس امیدواری چمنم
به گریه چند دهم آب خار و خس چون ابر
ملول گشت دل از هرزه کاری چمنم
برای سوختن من چو شعله تند مشو
[...]
سلیم تهرانی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵ - در مذمت پوستین خود و حسن طلب برای پوستینی دیگر
صاحبا! سرورا! خداوندا!
ای که خلقت چو روی تو نیکوست
طبع تو گلشنی ست کاندر وی
همچو خورشید، صد گل خودروست
مگر از خلق تو صبا به چمن
[...]