گنجور

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۹

 

باد نوروز آمد و آورد بوی یاسمین

بهر رقص آمد برون دست چنار از آستین

نرگس مخمور در صحن چمن زین خرمی

کوفت چندان تا که تا زانو فروشد در زمین

سوسن آزاده را گل دوش می گفت آفتاب

[...]

۷ بیت
ابوالحسن فراهانی
 

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱

 

چشم ترم به آب رسانیده آب را

حاجت نشد به رفتن دریا سحاب را

وصل تو را زبخت سیه چون طلب کنم

از شب طلب نکرده کسی آفتاب را

بر رغم من بود که نقاب افکند به رخ

[...]

۷ بیت
ابوالحسن فراهانی
 

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱

 

بی‌گل روی تو بر ما جام صهبا آتش است

در نظر آب است اما در سویدا آتش است

دور از او تا جام بر لب می‌نهم می‌سوزدم

می که با او آب حیوان است تنها آتش است

جلوهٔ معشوق بر هرکس به قدر حال اوست

[...]

۷ بیت
ابوالحسن فراهانی
 

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸

 

ز ضعف تن مژه‌ام را به هم رسیدن نیست

نبستن مژه از مرده بهر دیدن نیست

خوشم به سنگدلی‌های او که درد مرا

دل ار نه سنگ بود، طاقت شنیدن نیست

مرا جفای تو پابسته‌تر کند، آری

[...]

۷ بیت
ابوالحسن فراهانی
 

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳

 

بر سر کوی تو روزی چند جا می‌خواستیم

از فلک یک حاجت خود را روا می‌خواستیم

باد بیرون می‌برد از گلستان گل را مگر

شد نصیب گلستان آن گل که ما می‌خواستیم

دیر می‌آرد به مشتاقان نسیم پیرهن

[...]

۷ بیت
ابوالحسن فراهانی
 

ابوالحسن فراهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷

 

یا رضای دوست باید یا رضای خویشتن

آشنای او نباید آشنای خویشتن

آتشم بی سوختن چون زندگانی می کنم

تا نسوزم برنمی خیزم ز جای خویشتن

من سزای آتش و از دیده آبم برکنار

[...]

۷ بیت
ابوالحسن فراهانی