گنجور

 
۱
۲
۳
۴۳
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶

 

ای بسا دوستان که بگزیدم

تا بدیشان بمالم اعد را

راستی را بسعیشان ایام

داد مالش ولی بسی ما را

۲ بیت
ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٠

 

بر کاتبان خویشتن املای بد مکن

چون سر زدند از پی تحریر خامه را

املا نگر که بر چه نویسندگان کنی

و ایشان بحضرت که نویسند نامه را

۲ بیت
ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١١

 

چشم پدر از هجر تو پوشیده چو گردید

فرزند دل افروز من ای بدر منیرا

پیراهن خود تحفه فرست ای پسر و گوی

القره علی وجه ابی یات بصیرا

۲ بیت
ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١۶

 

دانی چه موجبست که فرزند از پدر

منت نگیرد ار چه فراوان دهد عطا

یعنی درین جهان که محل حوادثست

در محنت وجود تو افکنده ئی مرا

۲ بیت
ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢٠

 

عطا میخواست از من ماهروئی

بگفتم جان ز بهر تست ما را

ولی باید ز فرمان سر نتابی

که این معنی بود قلب عطا را

۲ بیت
ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢١

 

گر خرد یار تست ابن یمین

بر طرب نه بنای کارت را

زانکه چندان تفاوتی نکند

بد و نیک تو کردگارت را

۲ بیت
ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢٢

 

گنهی میکنم کنون پنهان

ایزد آنرا نمیکند پیدا

کرم ذوالجلال ازین بیش است

که کند یاد آن بروز جزا

۲ بیت
ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣٠

 

مده دل ز دست ار غمی هست و خوفی

که آید دو چندانت شادی و یُسرا

نه ایزد چنین گفت در وحی منزل

مَع العُسرِ یُسرا مَع الیُسرِ عُسرا

۲ بیت
ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣۶

 

اگر نیک و گر بد چو خواهد رسید

ز ایام عمر تو روزی بشب

ببین روز را تا صلاح تو چیست

بغم به که آری بشب یا طرب

۲ بیت
ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣٨

 

دو مشفق اند ادیب و طبیب بر سر تو

نگاه دار بعزت دل ادیب و طبیب

ز درد خسته شوی گر بنالد از تو طبیب

بجهل بسته شوی گر برنجد از تو ادیب

۲ بیت
ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴٣

 

مرا مهر خسرو چو تابان شود

چه باک ار بود خصم با کین و تاب

چو رخشان کند رخ ز شرق آفتاب

زحل خواه گوتاب و خواهی متاب

۲ بیت
ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۴

 

هر چند که در خلاف وعده

مشهور جهان شدی چو عرقوب

با اینهمه نزد من عزیزی

چون یوسف مصر نزد یعقوب

۲ بیت
ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴٧

 

هست همچون نمونه سخنت

ز آنچه داری تو در بدن محجوب

کر درونت بد است گفتت بد

ور درون تو خوب گفتت خوب

۲ بیت
ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵٠

 

آرزومندی بدرگاه عبودیت مرا

همچو الطاف خداوندی ز غایت در گذشت

چشم آن دارم ز لطف حق که بینم روی تو

زانکه حرمان مرادم از نهایت در گذشت

۲ بیت
ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵١

 

اکنون که هر کسی بمرادات واصلند

حرمان نگر که بنده بمهجوری اندرست

اینهم یکی ز جمله شوریده طالعیست

کین بنده ضعیف،برنجوری اندرست

۲ بیت
ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵٢

 

آفت مرد چون ز شهرت اوست

خنک آنکس که خامل الذکرست

زانکه در مجلس اکابر عصر

ناقص القول کامل الذکرست

۲ بیت
ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵٣

 

الهی معاصی ابن یمین

اگر چه ز غایت بسی در گذشت

نماند و گر هست در آب و خاک

اگر باد عفوت بدو برگذشت

۲ بیت
ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۴

 

از کوی حیات تا در مرگ

جز نیم نفس مسافتی نیست

وین طرفه که اندرین مسافت

گامی ننهی که آفتی نیست

۲ بیت
ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٨٢

 

بگاه فقر توانگر نما-ز همت باش

که گر چه هیچ نداری بزرگ دارندت

نه آنکه با همه هستی شوی خسیس مزاج

شوی اگر تو چو قارون گدا شمارندت

۲ بیت
ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٩١

 

بخور بنوش بپاش و بدان که حاصل عمر

خرد نداشت کسی کو بدیگری بگذاشت

منه ذخیره که بسیار کس ز غایت حرص

نهاد گنج بصد رنج و دیگری برداشت

۲ بیت
ابن یمین
 
 
۱
۲
۳
۴۳
 
تعداد کل نتایج: ۸۵۳