گنجور

امیر شاهی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱

 

شبی با صراحی چنین گفت شمع

که: ای هر شبی مجلس آرای دوست

ترا با چنین قدر پیش قدح

سجود دمادم بگو از چه روست

صراحی بدو گفت: نشنیده ای

[...]

امیر شاهی
 

امیر شاهی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۷ - وقتی در مجلس یکی از سلاطین او را فرودست جمعی نشانده‌اند

 

شاها، مدار چرخ فلک در هزار سال

چون من یگانه‌ای ننماید به صد هنر

گر زیر دست هر کس و ناکس نشانیم

اینجا لطیفه‌ای‌ست، بدانم من اینقدر

بحری است مجلس تو و در بحر بی‌خلاف

[...]

امیر شاهی
 

امیر شاهی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲

 

دندان و لب تو هر دو با هم

دارند همیشه عیش پنهان

من بعد کمین کنم لبت را

باشد که بگیرمش به دندان

امیر شاهی
 

امیر شاهی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۶

 

واعظی بود بر سر منبر

لب به وعظ و به پند بگشاده

گفت: هر مرد را بود به بهشت

چند حور لطیف، آماده

عورتی پیر از آن میان برخاست

[...]

امیر شاهی
 

امیر شاهی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳

 

در جمع ماهرویان، هم صحبتی است ما را

کاسباب خرمی را، صد گونه ساز کرده

از باده های وصلش، هر کس گرفته جامی

چون دور ما رسیده، آهنگ ناز کرده

لب بر لبش چو ساغر، خلقی بکام و شاهی

[...]

امیر شاهی
 

امیر شاهی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴

 

دلا زین پس چو عنقا عزلتی جوی

که زال دهر بد مهر است و شوخی

کسی را مرغ زیرک خوان در این باغ

که ننشیند کلاغش بر کلوخی

امیر شاهی
 

امیر شاهی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵

 

در آن کوش مِن‌بعد شاهی به دهر

که روزی به انصاف از این خوان خوری

گرت نیم نان جو افتد به دست

به رغبت به از مرغ بریان خوری

نه زآن سان که چندانذکه مقدور توست

[...]

امیر شاهی