کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۱
پیری رسید و موسم طبع جوان گذشت
ضعف تن از تحمل رطل گران گذشت
باریکبینیات چو ز پهلوی عینک است
باید ز فکر دلبر لاغر میان گذشت
وضع زمانه قابل دیدن دو بار نیست
[...]
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۳
دل چون ز خاک راه طلب توتیا کشد
از روی میل خار مغیلان بپا کشد
ما را نه زور جذبه شوقی بود که مرگ
دامان آرزوی تو از دست ها کشد
یکره بروی جان بلب آمده بخند
[...]
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۲
گر شبی دیده خونفشان نبود
آب در جوی کهکشان نبود
از دل ما نرفت آبله ها
ریگ صحرای غم روان نبود
هر کسی سالک ره دل نیست
[...]
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲۴
دلم به ملک قناعت نشان نمیداند
فغان که این سگ نفس استخوان نمیداند
شتاب عمر دلم را به شکوه آورده
جرس به جز گله کاروان نمیداند
یکیست انجمن و خلوتم ز شور جنون
[...]
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۶۵
بخیه های زخم با شیرازه اعضا نشد
در غمت جمعیت خاطر نصیب ما نشد
حسن و عشق از اتحاد آینه روی همند
غنچه تا نگشود لب منقار بلبل وا نشد
حله فردوس اگر پوشد نباشد جامه زیب
[...]
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷۷
می نشاط نه جام جهان نما دارد
که کیمیای طرب کاسه گدا دارد
براه شوق چو پرگار پایم از جا رفت
اگر بگردم بر گرد خویش جا دارد
بکیش اهل تجرد نماز نیست درست
[...]
کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۴
شب عیدست می باید در میخانه وا کردن
بمی خشکی زهد روزه داران را دوا کردن
صراحی گر چنین پیوسته خواهد در سجود آمد
بیک شب طاعت سی روز را خواهد قضا کردن
ز ماه عید بی ابروی ساقی کار نگشاید
[...]
کلیم » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۴ - در توصیف از مرقع شاه جهان
نقشبند کارگاه صنع همچون زلف یار
نقش پرگاری دگر بر روی کار آورده است
از بهار گلشن فردوس رنگین نسخه ای
کاتب قدرت برای روزگار آورده است
نازم این زیبا مرقع را که چون روی بتان
[...]
کلیم » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۵۰ - در بلندنظری و همت خود در سخن سرائی گفته
منم کلیم بطور بلندی همت
که استغاصه معنی جز از خدا نکنم
بخوان فیض الهی چو دسترس دارم
نظر به کاسه دریوزه گدا نکنم
به صیدگاه سخن با زیر سیر چشم منم
[...]