گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
وفایی شوشتری

ای آنکه در طریق هدی رهنما تویی

بر جنّ و انس رهبر و میر هدی تویی

گر خوانمت خدا نه خدایی ولی خدا

چندان نموده در تو تجلّی که ها تویی

هم مظهر خدایی و هم مُظهر خدا

آئینه ی جلال و جمال خدا تویی

ناچار خوانمت چو بشر زانکه چون نبی

مصدوقه ی کریمه ی «قل انّما» تویی

توام بود حدوث وجود تو با قِدم

بر خلق ابتدا تو و بی منتها تویی

محکوم حکمت آمده حکم قدر مدام

کی بی رضای تست قضا چون رضا تویی

وافی به عهد خالق و کافی به امر خلق

قول الست و قابل$ قالوبلی تویی

مشکوة نور ارض و سمارا، زُجاجه ای

مصباح روشن شجر لا ولا تویی

هم سبط مصطفایی و هم شبل مرتضی

هم نور چشم حضرت خیرالنّسا تویی

بر، دوّمین آل عبا، ثالثی به نام

خامس ز بعد خامس آل عبا تویی

فریادرس به هر غم و کافی به هر الم

حصن حصین عالم و کهف الوری تویی

والشّمس آیتی بود از روی انورت

توضیحش آنکه ترجمه ی والضّحی تویی

نبود عجب به شأن تو تنزیل هل اتی

قرآن تویی کتاب تویی هل اتی تویی

بحر کرم محیط همم قائد امم

عین عطا و منبع جود و سخا تویی

شاهد به هر ضمیری و کافی به هر خطیر

وافی برای ترجمه ی قل کفی تویی

باشد طفیل هستی تو خلق ماسوی

مقصود ز آفرینش ارض و سما تویی

فخرم همین بس است که در نشأتین مرا

مولی تویی امام تویی پیشوا تویی

لطف تو شد دلیل «وفایی» به سوی تو

حقا که در طریق هدی رهنما تویی

خواهد دو چیز از تو به دنیا و آخرت

بخشا به وی که مالک هر دو سرا تویی

نعمت در این سرا و شفاعت در آن سرا

چون منعمّی و شافع روز جزا تویی

پیوسته دشمنان تو در رنج تا ابد

همواره دوستان تو در گنج تا تویی

این می کُشد مرا، که بدین شوکت و جلال

در ارض طوس بی کس و بی آشنا تویی

وین می کشد مرا، که به صد رنج و صد بلا

در دست خصم کشته ی زهر جفا تویی

هرگز کسی غریب نبوده است همچو تو

بالله غریب و بی کس و بی اقربا تویی

نه مونسی نه دادرسی وقت احتضار

در غربت اوفتاده به رنج و بلا تویی

سوزم به حال بی کسی ات یا غریبی ات

یا، بی طبیبی ات که به غم مبتلا تویی