گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
شاطر عباس صبوحی

عشقت آتش بدل کس نزند تا دل ماست

کی به مسجد سزد آن شمع که بر خانه رواست

به وفائی که نداری قسم ای ماه جبین

هر جفائی که کنی در دل من عین وفاست

اگر از ریختن خون منت خرسندی است

این نه خونست بیا دست بر آن زن که حناست

سر زلف تو چنین مشک تر آورده به شهر

ای حریفان ز ختن مشک نخواهید خطاست

من گرفتار سیه چردهٔ شوخی شده ام

که بمن دشمن و با مردم بیگانه صفاست

یوسف از مصر سفر کرد و بدینجا آمد

گو به یعقوب که فرزند تو در خانهٔ ماست

روزی آیم به سر کوی تو و جان بدهم

تا بگویند که این کشتهٔ آن ماه لقاست

زود باشد که سراغ من دل گمشده را

از همه شهر بگیرند، صبوحی به کجاست

 
sunny dark_mode