گنجور

 
شهریار

ندار عشقم و با دل سر قمارم نیست

که تاب و طاقت آن مستی و خمارم نیست

دگر قمار محبت نمی‌برد دل من

که دستِ بردی از این بختِ بدبیارم نیست

حساب جاری من گو ببند باجهٔ بانک

که من به بودجهٔ عمر، اعتبارم نیست

من اختیار نکردم پس از تو یار دگر

به غیر گریه که آن هم به اختیارم نیست

جهان فریب دهد آدمی به نقش و نگار

مرا چه نقش فریبنده چون نگارم نیست

به رهگذار تو چشم انتظار خاکم و بس

که جز مزار تو چشمی در انتظارم نیست

تو می‌رسی به عزیزان سلام من برسان

که من هنوز بدان رهگذر گذارم نیست

قطار قافلهٔ همرهان مرا بگذشت

که من بلیت و گذرنامهٔ قطارم نیست

چه عالمی که دلی هست و دلنوازی نه

چه زندگی که غمم هست و غمگسارم نیست

به لاله‌های چمن چشم بسته می‌گذرم

که تاب دیدن دل‌های داغدارم نیست

غزال من تو چه شاخ نبات بودی، حیف

که من چو خواجه غزل‌های شاهکارم نیست

ز نام بردنِ خود نیز شرمم آید و ننگ

که شهریارم و آن شعر شهریارم نیست

 
 
 
غزل شمارهٔ ۲۷ - چشم انتظار به خوانش پریسا یزدانیان
می‌خواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
غزل شمارهٔ ۲۷ - چشم انتظار به خوانش امیر محمدی
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
امیرخسرو دهلوی

چه داغهاست که بر سینه فگارم نسیت

چه دردهاست که بر جان بی قرارم نیست

دلم ز کوشش خون گشت و کام دل نرسید

چه سود دارد بخشش، چو بخت یارم نیست

به خاک کوی بسازم، چو خاک یار نیم

[...]

سلیم تهرانی

کدام گل که به دامن ز نوبهارم نیست؟

ولی چه سود که دستی به آن نگارم نیست

به راه وعده مرا سوخت، گر لبش امشب

هزار بوسه دهد، مزد انتظارم نیست

شهید عشقم و از سوز دل چو خاکستر

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه