گنجور

 
شهریار

شب همه بی تو کار من شکوه به ماه کردن است

روز ستاره تا سحر تیره به آه کردن است

متن خبر که یک قلم بی تو سیاه شد جهان

حاشیه رفتنم دگر نامه سیاه کردن است

چون تو نه در مقابلی عکس تو پیش رو نهیم

این هم از آب و آینه خواهش ماه کردن است

نو گل نازنین من تا تو نگاه می‌کنی

لطف بهار عارفان در تو نگاه کردن است

لوح خدا نمایی و آیینهٔ تمام‌قد

بهتر از این چه تکیه بر منصب و جاه کردن است

ماه عبادت است و من با لب روزه‌دار از این

قول و غزل نوشتنم بیم گناه کردن است

لیک چراغ ذوق هم این همه کشته داشتن

چشمه به گل گرفتن و ماه به چاه کردن است

من همه اشتباه خود جلوه دهم که آدمی

از دم مهد تا لحد در اشتباه کردن است

غفلت کائنات را جنبش سایه‌ها همه

سجده به کاخ کبریا خواه نخواه کردن است

از غم خود بپرس کو با دل ما چه می‌کند

این هم اگرچه شکوه شحنه به شاه کردن است

عهد تو سایه و صبا گو بشکن که راه من

رو به حریم کعبه لطف اله کردن است

گاه به گاه پرسشی کن که زکات زندگی

پرسش حال دوستان گاه به گاه کردن است

بوسهٔ تو به کام من کوهنورد تشنه را

کوزهٔ آب زندگی توشهٔ راه کردن است

خود برسان به شهریار ای که در این محیط غم

بی تو نفس کشیدنم عمر تباه کردن است

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode