آن کبوتر ز لب بام وفا شد سفری
ما هم از کارگه دیده نهان شد چو پری
باز در خواب سر زلف پری خواهم دید
بعد از این دست من و دامن دیوانه سری
تا مگر باز به خاک سر کوی تو رسم
چون صبا شیوهٔ خود ساختهام دربهدری
منم آن مرغ گرفتار که در کنج قفس
سوخت در فصل گلم حسرت بی بال و پری
دوش با یاد گل روی تو از شبنم اشک
به چمن ریختم آب رخ گلبرگ طری
چه که آن آهوی مشکین سیه چشم گشود
از سر زلف سیه نافهٔ خونینجگری
خبر از حاصل عمرم نشد آوخ که گذشت
اینهمه عمر به بی حاصلی و بی خبری
دوش غوغای دل سوخته مدهوشم داشت
تا به هوش آمدم از ناله مرغ سحری
باش تا هاله صفت دور تو گردم ای ماه
که من ایمن نیم از فتنه دور قمری
نه من از کوه فراقت کمری گشتم و بس
زیر این بار گران، کوه نماید کمری
یاد آن طفل نوآموز فریبنده به خیر
که دم از علم و ادب میزد و صاحبنظری
منش آموختم آئین محبت لیکن
او شد استاد دل آزاری و بیدادگری
وه که در چشم خود از بیپسری پروردم
طفل اشکی که به رخ میدود از بیپدری
به، که تنها ننهم گوشهٔ تنهایی را
کاین دهد توشهٔ دانایی مرد هنری
سرو آزادم و سر بر فلک افراشته ام
بی ثمر بین که ثمردارد از این بی ثمری
شهریارا به جز آن مه که بری گشته ز من
پری اینگونه ندیدیم ز دیوانه بری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره احساسات عمیق و عاشقانه فردی است که به یاد معشوقهاش غمگین و دلتنگ است. وی خود را به عنوان پرندهای گرفتار در قفسی میبیند که بدنبال آزادی و بازگشت به آغوش معشوقهاش است. او از گذشتههای تلخ و بیحاصلی سخن میگوید و دلتنگی و حسرتش را از یاد معشوق بروز میدهد. در این شعر، مفاهیمی چون عشق، فراق، و حسرت در زندگی مورد تأکید قرار گرفته است. شاعر به یاد خاطرات شیرین گذشته و زیباییهای معشوقهاش پرداخته و در نهایت به بیثمری زندگی خود در غیاب او اشاره میکند.
هوش مصنوعی: آن کبوتر که نمایانگر عشق و وفا بود، پرواز کرد و به سفر رفت. ما نیز از دنیای دیده و احساسات خود خداحافظی کردیم و به دنیای ناگفتهها و ناشناختهها رفتیم، مانند پری که در خفا و دور از چشمهاست.
هوش مصنوعی: باز در خواب، موهای پری را خواهم دید و بعد از این، دستانم در دامن دیوانگی خواهد بود.
هوش مصنوعی: من همچون بادی که در جستجوی سرزمین تو هستم، هنوز در بیخانمانی و در جستجوی راهی برای رسیدن به تو باقی ماندهام.
هوش مصنوعی: من همان پرندهای هستم که در گوشه قفس اسیر شدهام و در زمان گلنکفتگی، تنها حسرت بیپر و بالی را میخورم.
هوش مصنوعی: شب گذشته به یاد چهره زیبایت، اشکهایم را مانند شبنم بر خاک قرار دادم و آب روی گلبرگ تازه را به خاطر تو ریختم.
هوش مصنوعی: یک آهو با چشمان تیره و زیبا از زیر گیسوانی مشکی و خونین سر برآورد.
هوش مصنوعی: خبر از نتیجه یا دستاورد عمرم به من نرسید، افسوس که این همه سال گذشت و من در بیحاصلی و بیخبری به سر بردم.
هوش مصنوعی: شب گذشته، هیاهوی دل شدم که پر از درد و بیتابی بود. وقتی به خودم آمدم، صدای نالهی مرغ سحر را شنیدم.
هوش مصنوعی: ای ماه، اجازه بده تا دور تو بگردم و در کنار تو بمانم، زیرا من از آشفتگیها و مشکلات دور و برم در امان نیستم.
هوش مصنوعی: من به خاطر دوری و جداییات، مثل کوه زیر بار سنگین فشار نرفتهام. این بار سنگین بر دوش من به قدری زیاد است که حتی کوهها هم نمیتوانند چنین فشاری را تحمل کنند.
هوش مصنوعی: به یاد آن کودک نازکدل و باهوش که به خوبی علم و ادب را درک میکرد و به نظر میرسید که در این زمینه صاحبنظر است.
هوش مصنوعی: من به محبت و محبت ورزی عادت کردهام، اما او استاد دلشکنی و ظلم و ستم شده است.
هوش مصنوعی: من در چشمانم به خاطر نداشتن پدر، کودکی از اشک پروراندهام که این اشک به روی صورتم جاری میشود و نشاندهندهی غم و فقدان پدر است.
هوش مصنوعی: تنهایی را به کناری میگذارم؛ زیرا این دوران برای من درسهای نغزی به ارمغان میآورد که نشانه هنرمندی اوست.
هوش مصنوعی: من همچون درخت سرو آزادم و به آسمان بلند شدهام. بیثمر نگاه کنید که از این بیثمری، چه ثمری به دست میآید.
هوش مصنوعی: به جز آن ماهی که از من دور شده، هیچگاه دیوانهای را اینگونه غمگین و بیتاب ندیدهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
دل من خواهی و اندوه دل من نبری
اینْت بیرحمی و بیمهری و بیدادگری
تو بر آنی که دل من ببری دل ندهی
من بدین پرده نیم، گر تو بدین پرده دری
غم تو چند خورم و انده تو چند برم
[...]
چون به هم کردی بسیار بنفشهٔ طبری
باز برگرد به بستان در چون کبک دری
تا کجا بیش بود نرگس خوشبوی طری
که به چشم تو چنان آید، چون درنگری
آلت کشتن داری صنما غمزه و کارد
زین دو ناکشته ز دستت نرهد جانوری
تو مرا جانی و چون با تو بوم جانوری
زنده گردم که ز دیدار تو یابم نظری
می بترسم که مرا روزی بکشی تو از آنک
[...]
گشت تابنده ز گردون معالی قَمَری
گشت تابنده ز دریای معانی گهری
سال تو فرخ و فرخنده شد از شادی آنک
ملکالعرش عطا داد ملک را پسری
ملک باغ است و در آن باغ ملک سنجر هست
[...]
شیفته کرد مرا هندوکی همچو پری
آنچنان کز دل عقل شدم جمله بری
خوشدلی شوخی چون شاخک نرگس در باغ
از در آنکه شب و روز درو در نگری
گرمی و تری در طبع هلاک شکرست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۵ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.