عشقی که درد عشق وطن بود درد او
او بود مرد عشق که کس نیست مرد او
چون دود شمعِ کُشته که با وی دمیست گرم
بس شعلهها که بشکفد از آه سرد او
بر طرف لالهزار شفق پر زند هنوز
پروانهٔ تخیلِ آفاقگرد او
او فکر اتحاد غلامان به مغز پخت
از بزم خواجه سخت به جا بود طرد او
آن نردباز عشق که جان در نبرد باخت
بردی نمیکنند حریفان نرد او
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
عشقی نمرد و مرد حریف نبرد او
در عاشقی رسید به جایی که هرچه من
چون باد تاختم نرسیدم به گرد او
کشتی عشق را نرسد تخته بر کنار
موج جنون شکافته دریانورد او
از جان گذشت عشقی و اجرت چه یافت؟ مرگ
این کارمزد کشور و آن کارکرد او
آن را که دل به سیم خیانت نشد سیاه
با خون سرخ رنگ شود روی زرد او
درمان خود به دادن جان دید شهریار
عشقی که درد عشق وطن بود درد او
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جَریدهٔ عالم دوام ما
همین شعر » بیت ۶
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق
عشقی نمرد و مرد حریف نبرد او
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
replyپاسخگویی به این حاشیه flagگزارش حاشیهٔ نامناسب linkرونوشت نشانی حاشیه
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.