باز شد روزنی از گلشن شیراز به من
میکشد نرگس و نارنج سری باز به من
سروناز ارم از دور به من کرد سلام
جای آن را که چنان سرو کند ناز به من
آدم انگاشت به لطف ملکوتم شیراز
که چنین سرو و سمن داشت، سرانداز به من
افق طالع من طلعت باباکوهی است
کو فروتابد از آن کوه سرافراز به من
گویی آتشکدهٔ پارس شکفت از سر شوق
یاد شد از معبد زرتشت دری باز به من
بانی کلک فریدون به قطار از شیراز
بار زد قافلهٔ شکر اهواز به من
با سر نامه گشودم در گنجینهٔ راز
که هم از خواجه گشوده است در راز به من
شمعی از شیخ شکفته است شبستان افروز
گرچه پروانه دهد رخصت پرواز به من
شور عشقی که نهفته است در این ساز غزل
عشوهها میدهد از پردهٔ شهناز به من
دل به کنج قفس از حسرت پروازم سوخت
گو هم آواز چمن کم دهد آواز به من
تا چه بازی کند این بخت بدانجامم باز
نردها باخته این عشق خوشآغاز به من
نقشی از عهد عتیقم من و محو ای نقاش
زحمت خود مده و خجلت پرواز به من
شهریارا به غزل عشق نگنجد بگذار
شرح این قصهٔ جانسوز دهد ساز به من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیباییهای شیراز و عشقش به این شهر اشاره میکند. او از نرگس و نارنج که نماد زیبایی هستند یاد میکند و از سرو و سمن که به او سلام میدهند. شاعر احساس میکند که زیباییهای شیراز مانند طالع خوشی برای اوست و یاد آتشکده پارس و معبد زرتشت او را به شور میآورد. او خود را در گنجینه راز مییابد و از شمعی که از شیخ افروخته شده، سخن میگوید. شاعر درباره عشق و حسرت پروازش نیز صحبت میکند و به بازیهای سرنوشت اشاره میکند که به عشق او شکل میدهد. در نهایت، او از تلاش برای بیان این احساسات در قالب شعر سخن میگوید و میخواهد داستان عشقش را بنوازد.
هوش مصنوعی: در یک روز زیبا از باغ خوشبو شیراز، بویی به من میرسد که از زیبایی گل نرگس و درخت نارنج است. این عطر دلنشین دوباره مرا به خود میکشاند.
هوش مصنوعی: سرو زیبای ارم از دور به من سلام کرد، اما من انتظار داشتم کسی که اینقدر زیبا و ناز دارد، جدیتر به من توجه کند.
هوش مصنوعی: آدم فکر کرد که به خاطر زیباییهای شهر شیراز، مانند درختان سرو و گلهای سمن، در میان نعمتها و خوشیها قرار دارد و به همین دلیل به او انگیزه و شوقی برای زندگی داد.
هوش مصنوعی: طلوع آفتاب زندگی من از جانب کوه باباکوهی است، که این نور و روشنی از آن کوه بلند و افتخارآمیز به من میتابد.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که آتشکدهٔ پارس به خاطر یادآوری معبد زرتشت دوباره جان گرفته و برای من دری به سوی دانش و نور باز شده است.
هوش مصنوعی: فریدون، که خالق و استاد در کلام است، بار شیرینی از اهواز به شیراز فرستاد تا قافلهٔ شکر را راهی کند.
هوش مصنوعی: با سر نامهای را گشودم که در آن چیزهای پنهانی وجود داشت، زیرا خود خواجه نیز در این رازها به من پرده برداشته است.
هوش مصنوعی: شمعی از شخصیت شیخ در شبستان روشنایی میبخشد. هرچند که پروانه اجازه پرواز به من نمیدهد، اما هنوز هم نور و گرمای آن شمع مرا جذب میکند.
هوش مصنوعی: احساس شوری که در این ساز شعر وجود دارد، به من پیامهایی از زیبایی و جذابیت میدهد که از پشت پردهٔ شخصیت جذاب به من میرسد.
هوش مصنوعی: دل من از حسرت پرواز در کنج قفس میسوزد. حتی اگر چمن هم آواز من باشد، باز هم به من کم کمک میکند.
هوش مصنوعی: تا ببینم این سرنوشت چقدر میتواند بازی کند؛ زیرا در این عشق که خوب آغاز شده، من دیگر نردهای زیادی باختهام.
هوش مصنوعی: من یادگاری از روزگاران گذشتهام و ای نقاش، زحمت نکش و نگران نباش که من به جایی پرواز نخواهم کرد.
هوش مصنوعی: شهریارا، در غزل عشق نمیتوان محدود شد، پس بگذار ساز بیاید و داستان این درد عاطفی را برایم بگوید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
من که بیخود شدم از می، چه کند ساز به من؟
در چنین وقت کجا می رسد آواز به من؟
بود بر طاق عدم حقه فیروزه چرخ
عشق آن روز که واکرد سر راز به من
تا ره ناقه لیلی به بیابان افتاد
[...]
خنده شیشه رساند زغم آواز به من
راز گوید ز جنون سلسله ساز به من
بس که دیوانگی از چشم تو دیده است دلم
می فروشد ز خیال نگهت ناز به من
هرگز آن چشم سیه گرم نبیند سویم
[...]
چشمت از ناز نبستهست در راز به من
رسد از جنبش مژگان تو آواز به من
مهر را ذره ناچیز نمی گردد بار
چون خریدی مده ای شوخ، مرا باز به من
سرنوشت دلم از داغ سویدا پیداست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.