در بهاران سری از خاک برون آوردن
خنده ای کردن و از باد خزان افسردن
همه این است نصیبی که حیاتش نامی
پس دریغ ای گل رعنا غم دنیا خوردن
مشو از باغ شبابت بشکفتن مغرور
کز پیش آفت پیری بود و پژمردن
فکر آن باش که تو جانی وتن مرکب تو
جان دریغست فدا کردن و تن پروردن
گوتن از عاج کن و پیرهن از مروارید
نه که خواهیش به صندوق لحد بسپردن
مردن اجبار خداییست ولی مردان را
اختیار از هَوَسَکهای جهانی مردن
گر به مردی نشد از غم دلی آزاد کنی
هم به مردی که گناه است دلی آزردن
صبحدم باش که چون غنچه دلی بگشائی
شیوه تنگ غروبست گلو بفشردن
پیش پای همه افتاده کلید مقصود
چیست دانی دل افتاده به دست آوردن
بار ما شیشه تقوا و سفر دور و دراز
گر سلامت بتوان بار به منزل بردن
مکتب دین نه کم از کالج آمریکاییست
یاد کن روح مسیحایی مستر ژردن
ای خوشا توبه و آویختن از خوبی ها
و ز بدیهای خود اظهار ندامت کردن
صفحه کز لوح ضمیر است و نم از چشمه چشم
می توان هر چه سیاهی به دمی بستردن
از دبستان جهان درس محبت آموز
امتحان است بترس از خطر واخوردن
شهریارا به نصیحت دل یاران دریاب
دست بشکسته مگر نیست وبال گردن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
این متن شعرگونه به بررسی مفهوم حیات، غم و زیبایی در زندگی میپردازد. شاعر با اشاره به بهار و گل، بر لزوم لذت بردن از زندگی و غافل نشدن از زودگذر بودن آن تأکید میکند. او میگوید که نباید به غم دنیا افسوس خورد و باید از جوانی و زیبایی بهره برد. همچنین یادآوری میکند که مرگ اجتنابناپذیر است اما نوع مردن و نگرش به زندگی مهمتر است. شاعر مردم را به محبت و بخشش دعوت میکند و سپس به یادگیری درسهای زندگی، وفا به خوبیها و توبه از بدیها اشاره میکند. در پایان به یاران خود نصیحت میکند که مراقب باشند و از نادانیهای خود دوری کنند.
هوش مصنوعی: در فصل بهار، چیزی از خاک بیرون میآید و باعث شادی میشود، اما در باد خزان، آنچه به آن خندیده بودیم، میریزد و از بین میرود.
هوش مصنوعی: این زندگی تنها یک سهم است و نامی بیش نیست. پس، افسوس که ای گل زیبا، چرا غم دنیا را به دل میگیری؟
هوش مصنوعی: به خاطر خوشحالی و زیبایی لحظات جوانی خود مغرور نشو، زیرا قبل از آن که پیری و پژمردگی به سراغت بیاید، این لحظات ممکن است به پایان برسد.
هوش مصنوعی: به این نکته توجه کن که تو فقط یک روح هستی و جسم تو مانند مرکبی برای آن روح است. چه حیف که بخواهی فقط به پرورش جسم خود بپردازی و روح را نادیده بگیری.
هوش مصنوعی: سخن از این است که به زیبایی و تجملات ظاهری نپرداز و در پی زرق و برق نباش. زندگی ارزشمندتر از آن است که به چنین چیزهایی وابسته باشی و بعد از مرگ، تنها افتخارات واقعی و اعمال نیک تو باقی خواهد ماند.
هوش مصنوعی: مرگ یک حقیقت حتمی و اجتنابناپذیر است که از طرف خداوند برای همه مقرر شده، اما انسانهای بزرگ و بااراده میتوانند از وسوسهها و تمایلات دنیوی دوری کنند و با اراده خود زندگی و مرگشان را شکل دهند.
هوش مصنوعی: اگر نتوانی دل کسی را از غم آزاد کنی، دست کم به مردی که هستی، دل کسی را آزرده نکن زیرا این کار ناپسند است.
هوش مصنوعی: صبح زود بیدار شو و شاداب باش، زیرا وقتی که دل همچون غنچه باز میشود، نشان از طراوت و زندگی است. در حالی که غروب، حالت افسردگی و فشردگی را به همراه دارد.
هوش مصنوعی: کلید رسیدن به هدف در دست همه است، آیا میدانی دل چگونه به دست میآید؟
هوش مصنوعی: ما در زندگی خود باید از تقوای خود محافظت کنیم و با وجود چالشهای فراوان، اگر از سلامت و استقامت برخوردار باشیم، میتوانیم به مقصد نهایی برسیم.
هوش مصنوعی: مکتب دین هیچ چیزی از دانشگاههای آمریکایی کم ندارد. به یاد داشته باش که روح مسیحایی مستر ژردن چقدر در این مسیر重要 است.
هوش مصنوعی: آیند در خوشی به توبه و دوری از کارهای ناپسند و ابراز پشیمانی از رفتارهای نادرست.
هوش مصنوعی: صفحهای که در ذهن ما وجود دارد، مانند یک لوح است و میتوانیم با اشک چشم، هر چه ناخوشایند است را به سرعت پاک کنیم.
هوش مصنوعی: در جهان مانند یک مدرسه، باید درس محبت را بیاموزی. به یاد داشته باش که در این مسیر ممکن است خطراتی وجود داشته باشد، پس باید مراقب باشی و از اشتباهات پرهیز کنی.
هوش مصنوعی: ای شهریار، به نصیحت دوستانت گوش کن و دست شکسته را دریاب. مگر نه اینکه این کار بر دوشت سنگینی میکند؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
دست با سرو روان چون نرسد در گردن
چارهای نیست به جز دیدن و حسرت خوردن
آدمی را که طلب هست و توانایی نیست
صبر اگر هست و گر نیست بباید کردن
بند بر پای توقف چه کند گر نکند
[...]
تا نگویی تو ندانم که چه باید کردن
هر چه گویی بنهم حکم قضا را گردن
به تو دادیم همه جان و جهان و دل و دین
جان به نوباوه نشاید سوی جانان بردن
ای همه شادی جان ها به جمال رخ تو
[...]
چند دندان تأمل به جگر افشردن؟
چون صدف اشک فرو خوردن و گوهر کردن
چون قلم تا سر خود را ننهی بر کف دست
نتوان وادی خونخوار سخن سر کردن
تا قدم دایره سان بر سر خود نگذاری
[...]
آه ناکام چه مقدار توان خون خوردن
زین دو دم زندگیی تا به قیامت مردن
داغ یأسمکه بهکیفیت شمع است اینجا
آگهی سوختن و بستن چشم افسردن
فرصت هستی از ایمای تعین خجل است
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۴ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.