دیده را روشن سواد سطر بینایی مکن
عقل را دیوانه زنجیر دانایی مکن
پرتو فانوس دارد خلوت سوز درون
عشق را بدنام کردی خو به تنهایی مکن
شمع را تا سرنوشت صبح روشن شد گداخت
دیده ای داری به کار خویش بینایی مکن
کاروان اولین سهو کتاب غفلت است
عقل را بیهوده از تدبیر سودایی مکن
تخم نشتر در دل از افغان میفشان چون اسیر
چاره درد محبت جز شکیبایی مکن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خوی آتش پیشه را تعلیم خود رایی مکن
جلوه را هم چون نگاه گرم هر جایی مکن
هستیم را آفت رشکی پریشان می کند
هر سر موی مرا مجنون صحرایی مکن
خاطر ما از خیال رشک می گیرد غبار
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.