گنجور

 
اسیر شهرستانی

خوی آتش پیشه را تعلیم خود رایی مکن

جلوه را هم چون نگاه گرم هر جایی مکن

هستیم را آفت رشکی پریشان می کند

هر سر موی مرا مجنون صحرایی مکن

خاطر ما از خیال رشک می گیرد غبار

گرد جولان سرمه چشم تماشایی مکن

بیستون را شبنم اشکی به طوفان می دهد

قطره ما را اسیر از گریه دریایی مکن