گنجور

 
اسیر شهرستانی

لب تر نکرده از می هستی پیاله ام

داغ تو کرده گل به گریبان چو لاله ام

تا چون جرس زبان فغانم گشوده اند

دل گشته است یک گره از تار ناله ام

ساقی زیک پیاله خرابم بهار کو

عمر دوباره داد شراب دو ساله ام

شرمنده غنچه ام ز نسیمی نبوده است

هرگز گره ز دل نگشوده است لاله ام

از بس ز بیم خوی تو دزدیده ام نفس

یک پرده پست تر ز خموشی است ناله ام

درگلستان ز باده خون جگر اسیر

مانند لاله داغ بود هم پیاله ام

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode