گنجور

 
اسیر شهرستانی

پرکاری معشوق نهان است در این باغ

هر جلوه ز هر شیوه نشان است در این باغ

صبح طرب از باده کشان است در این باغ

آن گل که نخندید خزان است در این باغ

هر تازه نهال از خم آغوش نسیمی

در صید نظر تیر و کمان است در این باغ

هر لاله که شبنم زده شوخی داغ است

صبحی ز شب وصل عیان است در این باغ

هر برگ گل از شرم نظر بازی نرگس

شوخی عرق از چهره نشان است در این باغ

غفلت نشود رهزن بیداری شبنم

باد سحری خواب گران است در این باغ

با فیض دم پیر صفا هست و اثرها

هر سبزه نو رسته جوان است در این باغ

گلزار عجب قافله گاه است به صورت

با هر جرس غنچه فغان است در این باغ

بلبل شده سوداگر بازار نزاکت

هر رنگ گلی جنس گران است در این باغ

از اطلس و زربفت و فرنگی و ختایی

خوش بر سر هم چیده دکان است در این باغ

هر جام بلورین که شد از عکس چمن سبز

از طوطی (و) آیینه نشان است در این باغ

بی ساغر می خنده بیرنگی گلها

خمیازه ماه رمضان است در این باغ

دیوانگیش گل کند از سایه سروی

با شوق اسیر تو کمان است در این باغ

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode