نسخه دارد لعلش از چشم حیاپرداز خویش
بسکه حرف آهسته گوید نشنود آواز خویش
دام هستی گر نه سرمش گرفتاری شود
نامه ای را می توان کردن پر پرواز خویش
شمع بالین را غبارم دامن غیرت زند
بعد مردن هم نخواهد عشق روشن راز خویش
شمع و گل ارزانی پروانه و بلبل اسیر
ما و استغنای صیاد شکار انداز خویش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شکر کز انجام خوب و خوبتر ز آغاز خویش
سازگاری یافتم از طالع ناساز خویش
ذره بودم آفتابم همنشین خویش کرد
صعوه بودم شاهبازم کرد هم پرواز خویش
بی زبانی را زبان دانی نمود از روی لطف
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.