گر آفتاب مهر تو از سینه می رود
آب صفا ز چشمه آیینه می رود
گر خاک روزگار به باد فنا رود
باور مکن که از دل او کینه می رود
دارد سری به زهد چه شد مست مشربم
گاهی به سیر مسجد آدینه می رود
مطرب ترانه ای به اصولش نواخت آن
صوفی به زیر خرقه پشمینه می رود
بد خواه را به دشمنی خویش واگذار
گردش به باد کینه دیرینه می رود
در ملک تن دل است که منظور محنت است
اول نگاه درد به گنجینه می رود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کی یاد زلفش از دل بی کینه می رود
از یاد طفل کی شب آدینه می رود
دارد هنوز شرم حضور مرا نگاه
پنهان ز من به خانه آیینه می رود
هر چند بر رخش در دل باز می کنند
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.