گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
اسیر شهرستانی

گر دو روزی کامجو در عشق بی آرام بود

همچو داغ لاله در آتش نشینی خام بود

سخت ممنونم ز رسوایی که روز خوش ندید

تا دل دیوانه در زنجیر ننگ و نام بود

آگه از حال دلم بی منت پیغام شد

بی زبانیها میان ما و او پیغام بود

هر کجا رفتم دل بیمار من صحت نیافت

سازگار آب وهوای شهر بند دام بود

هر کجا تنها دچارم شد ز شرم او اسیر

دیده خصم دیدن و دل دشمن آرام بود