در بزم چو با عارض پر نور نشیند
صد شمع شبیخون زده از دور نشیند
زخمی که بود بی نمک جور تو در دل
شرمنده تر از مرهم کافور نشیند
گردیده ز یاد نگهی وحشی الفت
دل نیست عجب گر ز برم دور نشیند
حسنت چود درد پرده ناموس گلستان
رسوا شود آن غنچه که مستور نشیند
گر عقل فلاطون شده بی نشئه سودا
افسرده تر از باده بیزور نشیند
گر باده ز یاد نگهت مست نباشد
کی نشئه می در سر مخمور نشیند
مانند اسیر آن شود ایمن که ز عشقت
در سایه نخل چمن طور نشیند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.