دل زخم که جان داغ که گل خار که دارد
حیرت به کف آیینه دیدار که دارد
از ذره گریبان هوا دامن باغ است
گردم نظر از جلوه رفتار که دارد
دامان شفق چاک گریبان تماشا
صبح آینه از شبنم گلزار که دارد
خاکستر ما پیرهن رنگ بهارست
یوسف خبر از گرمی بازار که دارد
از گرد عدم دامن پرواز گرفتم
آزادی جاوید گرفتار که دارد
دام و قفس از ناله ما گوش گرفتند
شوق اینهمه با طاقت بسیار که داد
در آتشم از غیرت خورشید قیامت
هم چشمی خار سر دیوار که دارد
در مذهب الفت سخن حوصله کفر دارد
طاقت خبر از شوخی آزار که دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بار غم و اندیشه همه زین دل برخاست
تا مشک سیه دیدم کافور ترا باد
وان سیب چو مخروط یکی گوی تبرزد
در معصفری آب زده باری سیصد
بر گرد رخش بر، نقطی چند ز بسد
وندر دم او سبز جلیلی ز زمرد
با آن نبرد هیچکس از ماء معین نام
با این نکند هیچکس از خلد برین یاد
شادست به تو دولت و شادی تو بهدولت
همواره چنین خواهم و همواره چنین باد
امروز شد از جاه تو آراسته مسند
و امروز بخندید گل شرع محمد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.