دل زخم که جان داغ که گل خار که دارد
حیرت به کف آیینه دیدار که دارد
از ذره گریبان هوا دامن باغ است
گردم نظر از جلوه رفتار که دارد
دامان شفق چاک گریبان تماشا
صبح آینه از شبنم گلزار که دارد
خاکستر ما پیرهن رنگ بهارست
یوسف خبر از گرمی بازار که دارد
از گرد عدم دامن پرواز گرفتم
آزادی جاوید گرفتار که دارد
دام و قفس از ناله ما گوش گرفتند
شوق اینهمه با طاقت بسیار که داد
در آتشم از غیرت خورشید قیامت
هم چشمی خار سر دیوار که دارد
در مذهب الفت سخن حوصله کفر دارد
طاقت خبر از شوخی آزار که دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان درد و رنج عاطفی و روحی میپردازد. شاعر از زخم دل و شوق دیدار میگوید و به تضاد زیبایی و درد اشاره میکند. او از زیباییهای طبیعت و احساسات عمیق خود در ارتباط با آن صحبت میکند، در حالی که از محدودیتها و قفسهایی که مانع آزادیاش هستند، نیز سخن میگوید. از طرفی، شاعر بر سرنوشت و تقدیر خود تأکید کرده و دلتنگی برای وصال را با احساسات معنوی و عشق توأم میسازد. در نهایت، او به پیچیدگیهای عشق و احساسات انسانی اشاره میکند و نشان میدهد که عشق میتواند همراه با درد و شوق باشد.
هوش مصنوعی: دل زخمی است و جان داغ دارد، مانند گلی که خارهایی دارد. در چنین حالتی، حیرتی در دست دارد که از دیدار با آنچه در آینه میبیند حاصل شده است.
هوش مصنوعی: از ذره و ذرات کوچک هوا میتوان به زیباییهای باغ دست پیدا کرد. به همین خاطر با دقت به حرکات و زیباییهای اطرافم نگاه میکنم.
هوش مصنوعی: پوشش افق هنگام صبح، لباسی چاکدار و زیباست که آینهای از شبنم گلها را در خود دارد.
هوش مصنوعی: خاکستر ما همانند پیراهنی است که رنگ و بوی بهار را دارد. یوسف خبر از رونق بازار را دارد.
هوش مصنوعی: از ناچیزی و عدم، به سوی آسمان و پرواز رفتم، اما آزادی ابدی مرا در چنگال خودش دارد.
هوش مصنوعی: دام و قفس از نالههای ما پر شده است. اشتیاق ما به این موضوع به اندازهای زیاد است که طاقت فراوانی میطلبد.
هوش مصنوعی: من در آتش غیرت خود میسوزم، حتی نگاه کنجکاو یک خار که در بالای دیوار قرار دارد، شبیه قیامت به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: در مذهب دوستی و محبت، حرفهایی وجود دارد که برای گوش شنونده ناگوار است و ممکن است که حقیقت نشود. این واقعیت نشان میدهد که گاهی اوقات شوخیهای بیجا و آزاردهنده، میتواند آسیبزا باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
وان سیب چو مخروط یکی گوی تبرزد
در معصفری آب زده باری سیصد
بر گرد رخش بر، نقطی چند ز بسد
وندر دم او سبز جلیلی ز زمرد
با آن نبرد هیچکس از ماء معین نام
با این نکند هیچکس از خلد برین یاد
شادست به تو دولت و شادی تو بهدولت
همواره چنین خواهم و همواره چنین باد
امروز شد از جاه تو آراسته مسند
و امروز بخندید گل شرع محمد
قطب فلک دولت ابو نصر محمد
آن بخت بدو بوده موافق چه دو فرقد
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.