چه شد گردیدهام حیران، لبم خاموش میگردد
شب وصلت در و دیوار چشم و گوش میگردد
مروتپروری عاجزنوازی اینچنین باید
تحمل کیش میبیند تغافل کوش میگردد
چو مضمونی که در دل بگذرد نازکخیالان را
سخن هردم به گرد آن لب خاموش میگردد
نه ساقی میشناسد نی صراحی نی قدح نی می
دل دیوانه من خود به خود بیهوش میگردد
گدازد سینه عاشق ز تاب دل اگر بیند
که دوزخ از پر پروانهای خسپوش میگردد
اسیر از تیر مژگانی چنین عاجز شدم ور نه
ز تیر آه من افلاک جوشنپوش میگردد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گرانی میکند بر تن، چو سر بی جوش میگردد
سبو چون خالی از می گشت، بار دوش میگردد
به گلشن چون روی، مرغ از نوا، خاموش می گردد
تو چون حرفی زنی گل پای تا سر، گوش می گردد
اگر دیر آشنا باشد دلت شادم که هر سنگی
که دیر آتش پذیرد، دیر هم خاموش می گردد
گمان دارم که با گل هست بوی نازنین من
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.